ای پاسبان( سرمقاله)
حوزه به مثابه یک کل ،که دارای ابعادی و اجزایی است، یک موجود زنده است؛ یعنی رشد دارد، نکث دارد، تحرک دارد، جمود و رکود دارد، ممات دارد؛ یک موجود زنده است"1 این تعابیرمقام معظم رهبری خود به خود این سوال را در ذهن می پروراند که اکنون، این موجود زنده در چه وضعیتی است؟ آیا در مرحله رشد و تحرک و نشاط است یا در جمود ورکود به سر می برد؟ حیات دارد یا ممات ؟ البته پاسخ این سوال با طرح مساله آینده نگری و مساله لزوم تحول از طرف معظم له بر همگان روشن است. ولی تحلیل رکود، جمود و عقب ماندگی حوزه های علمیه در برهه زمان معاصر از طرف ایشان، شنیدنی تر است. شاید در نظر شما پیروزی انقلاب اسلامی مایه پیشرفت و شکوفایی حوزه های علمیه شناخته شود ولی رهبر انقلاب همین مزیت و مایه پیشرفت را علت عقب ماندگی حوزه ها میداند. به اعتقاد ایشان "پیدایش انقلاب و سرعت تحولاتی که ناشی از پیدایش این برق عظیم در جامعه بود، همه چیز را عقب نگه داشت ، حوزه های علمیه هم عقب است"2 البته اشتباه نشود؛ انقلاب اسلامی اوج تحول و ترقی بود و در ماهیت آن عقب ماندگی جایگاهی ندارد ولی سرعت ترقی و تحول ، شرایطی را بوجود آورد که عدم درک درست آن، موجب عقب ماندگی برخی نهادها گردید . بنابراین باید قبول کرد که حوزه های علمیه نیز خود را متناسب با تحولات جامعه انقلابی، مدیریت و سازماندهی نکرده و درک صحیحی از مقتضیات، شرایط و مسئولیت های جدید نداشته اند .اما مگر چه مقتضیات و مسئولیت های جدیدی پیش آمده و چه نیاز هایی بعد از انقلاب اسلامی رخ نموده که غفلت حوزه ها از آن باعث عقب ماندگی و رکود آنها شده است؟ اساسا حوزه و روحانیت در گذشته چه کارکرد هایی داشته و درحال حاضر چه کارکرد هایی باید داشته باشد ؟ در گذشته به چه نیاز هایی پاسخ گفته ونیازهای جدید چیست؟
با نگاهی به عملکرد تاریخی این نهاد مقدس در می یابیم که روحانیت در تطور و تکامل تاریخی خود همگام با زمان و نیازهایش حرکت نموده و ماموریت خود را به درستی به انجام رسانده است. عمده ترین حرکت روحانیت در گذشته معطوف به چند محور اصلی بوده است: 1- حفظ،گرد آوری و تنظیم منابع اصلی دین از قبیل قرآن کریم و احادیث نبوی و ولوی از اندراس و چپاول غارتگران
2-جهاد علمی در راستای فهم درست دین و جلوگیری از بد فهمی و انحراف و دستیابی به معرفت دینی ناب.
3- ابلاغ و رساندن پیام الهی به گوش مردم با وجود محدودیت هایی که بر مذهب شیعه اعمال می گردید.
4-حضور جدی در مهمترین مسائل دنیوی یعنی سیاست و نفی حق ولایت ازحکومت های غیر معصوم.
بر اثر رهبری سیاسی روحانیت بود که شیعه توانست موجودیت خود را به عنوان یک جریان مستقل حفظ کرده،عضوگیری کند و توسعه یابد.به موجودیت خود رسمیت بخشیده و ایران را به دژ نفوذناپذیر خود تبدیل کند و در موقعیتی مناسب ضمن سرنگونی طاغوت، نظام الهی خود را تاسیس نماید.
البته نباید منکر برخی اشتباهات تاریخی حوزه و روحانیت گذشته بود ولی جهت گیری علمی، تبلیغی و سیاسی روحانیت و نتایج نهایی به دست آمده از آن، اعتلای خاصی به سلف صالح بخشیده و موجب ارزیابی موفقیت آمیز از ماموریت های آنها می گردد.
با پیدایش و به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی مثل تمامی انقلاب های جهان تحولاتی در عرصه های مختلف فکری، سیاسی ، اجتماعی ....رهبران و مردم به وجود آمد؛ اما به لحاظ ماهیت دینی – اسلامی انقلاب ایران، بیشترین و زیربنائی ترین تحول را در نوع نگاه به دین و اسلام شاهد هستیم. اگر تا قبل از انقلاب نگاه های فردگرایانه و حداقلی بر دین سایه افکنده بود، با ظهور انقلاب اسلامی، حضور اجتماعی و اجرائی دین نیز مورد مطالبه قرار گرفت. تغییر رویکرد از دین حداقلی به دین حداکثری، نیازها و تقاضاهای جدیدی را مطرح کرد که بیش از همه زعمای دین و حوزه های علمیه را به مصاف می طلبید؛ چرا که با پیدایش نگاه حداکثری، اولین جایی که برای کشف سیاست های درست مداخله دین در روابط اجتماعی و اجرائی باید به آنجا رجوع کرد، حوزه های علمیه و عالمان دینی هستند.
این نگاه حداکثری به ضمیمه تشکیل حکومت اسلامی و لزوم نظام سازی و جامعه پردازی، حوزه های علمیه را با انبوه نیازهای جدیدی مواجه ساخته که تا قبل از آن تصور چنین مسئولیت ها و ماموریت هایی را نیز در سر نمی پروراند .
انقلاب اسلامی در ذات خود فرصت است؛ فرصت بزرگی که برای اثبات عملی آرمان ها و باورهای 1400 ساله در اختیار روحانیت قرار گفته است. فرصتی برای اینکه اثبات کنیم اسلام، دین جامعه و زندگی است؛ فرصتی برای اینکه اثبات کنیم، گزاره های دینی بسیار کارآمدتر از عقل بشری، تمدن سازی و جامعه سازی می کند. فرصتی برای اثبات سبک جدیدی از زندگی جهانی در سایه مهر و عطوفت اسلامی و فرصتی برای جهانی شدن مولفه ها و آموزه های ناب اسلامی.
اما استفاده از این فرصت ها در چه حد و اندازه ای بوده است؟ آیا اساسا به درک درستی از این فرصت ها رسیده ایم؟ آیا شرایط و مقدمات لازم را برای استفاده از این فرصت ها ایجاد کرده ایم؟
بزرگ ترین مشکل این است که هنوز نقش های جدید به باور روحانیت نیامده است. حوزه هنوز باور نکرده که حکومت در دست خودش بوده و باید آنرا بازسازی کند؛ خودش باید سر رشته های تحول در زمینه های مختلف را در دست بگیرد؛ خودش باید تئوری پردازی و نظریه سازی کرده و مشکلات تئوریک نظام را پاسخگو باشد .
امروز مجامع مختلف اقتصادی، سیاسی، مدیریتی، فرهنگی و اجتماعی به حضور و نظر روحانیت نیاز جدی دارد و روحانیت باید برای تمام سئوالات جدی آنها، پاسخ های جدی و راهگشا داشته باشد. امروزه وقتی از حوزه و روحانیت در باب نظریه اقتصادی اسلام سئوال می شود، حق (نمی دانم) گفتن برایش متصور نیست. وقتی از نظام مدیریتی اسلام، از شیوه نظامی گری اسلام، از سیاست اسلامی و......سئوال می شود نمی توان سکوت کرد یا جواب(نمی دانم) را تحویل داد. حتی تشخیص اینکه کدام صنعت با شکل گیری جامعه اسلامی تطابق دارد؟ از حوزه انتظار می رود.
امروزه از آستین دولت اسلامی برخی نظریات غیر دینی بیرون آمده و با سود جویی از مفاهیم اسلامی به خورد جامعه داده می شود ولی چون حوزه تصور و تعریف درست و متناسب ازآن مفاهیم نداشته و تخصص های لازم را ندارد، نمی تواند اعتراضی داشته باشد.
حتی تعلیم و تربیت فرزندان ما براساس الگوهای غربی و شرقی صورت می گیرد و مدیریت های ما بر اساس مدل های ژاپنی و ترکی سازماندهی شده و قانونگذاری و پارلمان داری ما به شکل غربی قانونگذاری و تصمیم گیری می کند.
ریشه همه این نابسامانی ها در این است که نهاد مدیر ساز و تربیت کننده نیروی انسانی کشور( دانشگاه) با ساختار، علوم و نظریات کاملا بیگانه با فرهنگ اسلامی ما شکل گرفته و رشد می کند و نظریه بدیلی هم در نقطه مقابل خود نمی بیند. یعنی حوزه به عنوان مرجع تولید کننده علم اسلامی، در تولید و استخراج اصول و مولفه های نظری رشته های مختلف نیز نتوانسته به وظیفه خود عمل نموده و خلا نظریات اسلامی در رشته های مختلف، شائبه ناکارآمدی گزاره های اسلامی را روز به روز در ذهن دانشجوی مسلمان تقویت می کند .
اینها همه نشانه آن است که حوزه و روحانیت هنوز به رسالت های جدید خود ایمان نیاورده و همتش مصروف رساله نویسی است. هنوز برخی در مسائل سده های گذشته خزیده اند و دل خوش به اضافه کردن فرعی بر فرع دیگرداشته و فهم درستی از مسائل روز ندارند تا چه رسد به اینکه پاسخی برای آنها داشته باشند. هنوز سنگینی نگاه فردگرایانه و غیر اجتماعی به مسائل اسلامی، بر گرده علوم حوزوی سنگینی می کند. هنوز طبل جدایی دین و سیاست به اندراس کامل نرسیده و هنوز گفتمان ((آهسته برو، آهسته بیا که گربه شاخت نزند )) گفتمان غالب برخی محافل و کرسی های حوزوی است.
اما حوزه چیست؟ روحانیت کدام است؟ برنامه آینده اش چیست؟ آیا فقط می خواهد به شب های دهه اول محرم بسنده کند؟ آیا روضه خوانی اول هرماه مطلوب اوست؟ آیا جلسات ختم و فوت افراد غایت برنامه ریزی اوست؟ یا اینکه می خواهد نقش های وسیع تری ایفاء کند؟ کارآمدی خود و نظریه ای که 1400 سال جان به پایش سپرده را به اثبات برساند ؟
بدون شک حوزه و روحانیت فعال آن به هیچ وجه مایل به ارتجاع منفی به گذشته نیست و روند تکاملی را در پیش خواهد گرفت. اما الزامات این تصمیم اساسی چیست و حوزه چه راهبردی را باید در پیش گیرد؟ این میزان حضور روحانیت در عرصه های اجتماعی و اجرائی در سال های گذشته کافی است تا بدانیم آموخته هایمان برای اداره یک کشور کافی نیست و باید تغییراتی در نوع نگرش ها و آموزش ها به وجود آید. حوزه اگر می خواهد نقش ها و ماموریت های جدید خود را به نحو مطلوب تری به انجام برساند، باید آموزش هایش متناسب با این نقش ها باشد و شایسته است آموزش و نوع نگرش حوزه به سمت جامعه پردازی و نظام سازی خیز بردارد تا بتواندخود را از انزوای اجباری به دلیل عدم پاسخگوئی به نیازهای جامعه خارج کند.
البته حرکت های مطلوبی در برخی موسسات تخصصی صورت گرفته است ولی همه آنها جنبه حاشیه ای و اقماری دارد. لازم است تا با درک شرایط و ماموریت های جدید، این آموزش ها و موسسات اقماری به متن حوزه گسیل داده شود تا نظریه پردازی در علوم مختلف با پختگی بیشتر صورت گرفته و محصول آن نیروهایی با آشنایی کامل به مبانی اسلامی و مبانی نظری علوم مختلف باشند. ما ناگزیر به طی این مسیر هستیم؛ چرا که اگر پاسخی در حیطه نظر و راهکاری در حیطه عمل به این نیازهای جدید اجتماعی و حکومتی نداشته باشیم، به انزوای اجباری تن خواهیم داد. پس باید خود را از این حالت رکود و خمود و استاتیک خارج ساخته و به صورت کاملا دینامیک و پویا وارد عرصه های جدید بکنیم و بدانیم که درحال حاضربا تلاش برای کارآمد سازی و اجرای دین در قالب یک نظام اجتماعی است که حق وراثت انبیائی و ولائی خود را اداء کرده ایم .
1 و2- بیانات رهبرمعظم انقلاب در جمع فضلای حوزه علمیه / آذر ماه 1386