سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه فصل رویش شماره3

الماس های زندگی ( بحثی در باب معنای زندگی)/ محمد محبی

از جمله بحث هایی که جدیداً در مباحث کلام جدید به طور مستقل به آن پرداخته می شود، بحث معنای زندگی است.اساساً سئوالاتی همیشه با بشر همراه بوده است. آیا زندگی ارزش زیستن دارد؟ آیا در هزاران سال که از زندگی بشر گذشته، معنایی یافت می شد؟ آینده چگونه است؟ و ما محصورین بین دو عدم زمانی، چگونه ایم؟

سئوالاتی از سنخ از کجا آمده ام؟ کجا هستم؟ چرا هستم؟ به کجا رهسپارم؟ همواره در زندگی بشر موج می زند، چرا که زمانی در عالم وجود، اثر و خبری از ما نبوده و زمانی دیگر می رسد که در این سرا نخواهیم بود.

نه تنها در قیاس با کل عالم وجود، نام (ذره) نمی توان بر ما نهاد، بلکه زمان(بود) ما نیز در قیاس با پهنه و گستره زمان چیزی به حساب نمی آید. پس با این همه، ما در جهانی با این عظمت و شوکت، چه کاره ایم؟

اساساً چرا همه موجودات هستند؟ اگر نبودند چه می شد؟ ما چرا هستیم؟ آیا واقعاً ورای عالم طبیعت خبری هست؟ آن خبر چیست؟ ربط و نسبت ما با آن چیست؟ اگر خدا و زندگی پس از مرگ وجود داشته باشند، تکلیف چیست؟و...چنین حدیث نفس هایی از منشاء حیات، فلسفه حیات، سرانجام حیات، همواره پیش روی آدمیان از روزگار کهن بوده، اکنون هست و در آینده نیز خواهد بود.پرسش از معنای زندگی، پرسشی به قدمت حیات بشر بوده و در عین حال همواره محتاج پرسیدن و جستجو از پاسخ و ورق زدن دوباره صفحات زندگی و رسیدن به جواب هماهنگ با مسائل زمان خویش است.عده ای که برای این سئوالات جواب روشنی نداشتند، به نفی زندگی و بی ارزشی آن حکم داده و به وادی پوچ گرائی کشیده شدند.این گروه از واقعیت و متن زندگی، گریزان بوده و به راه های گوناگون از قبیل خود فریبی، خود فراموشی و توهّم آفرینی روی می آورند و مواد توهّم زا، مخدر و مشروبات الکلی را چاره کار می دانند؛ چنانکه عده ای دیگر به اعتقادات تصنعی و رفتارهای غیر انسانی و یا خودکشی روی می آورند و عده ای دیگر به زندگی بدون مهرورزی، بدون پیوندهای خانوادگی، رویا، قدم زدن در خیالات و توهّمات، خوشگذرانی و عیاشی و جاذبه های جوانی و.... پناه می برند تا اندکی از درد و رنج پوچی و بی معنایی زندگی کم کنند.برای رهایی از پوچی و بی معنایی زندگی چه باید کرد و به دنبال چه چیز باید بود؟ آیا چیزی هست که به پوچی و بی معنایی زندگی، معنا و محتوا بخشد؟ سردرگمی ها را سامان بخشد و حیرت ها را چاره ساخته و به تاریکی ها، روشنایی بخشد؟ عده ای برای پاسخ این سئوالات و به دست آوردن راه حل اساسی، به دین پناه می برند و دین را مرجع پاسخگوئی به این پرسش ها دانسته و به یک معنای واقعی و حقیقی برای زنده بودن و زندگی کردن دست می یابند.از نظرگاه این عده زندگی دارای معناست به شرط آنکه خدا، شریعت، هدف و... در زندگی باشد و ما در این مختصر به بررسی این دیدگاه خواهیم پرداخت تا الماس هایی که ارزش زندگی کردن و تحمل سختی های آنرا داشته باشد را شناخته و در مسیر آن حرکت کنیم.

نقش خداوند در معنا بخشی زندگی

انسان به صورت فطری، خواهان کمال نامحدود است. علم و قدرت از مظاهر کمال نامحدود بوده و رسیدن به چنین کمالی است که موجب لذت نامحدود و سعادت پایدار انسان گشته و زندگی در نظرش دارای معنی می شود.

بی شک هنگامی انسان به چنین کمالی دست خواهد یافت که با منبع نامحدود علم و قدرت و کمال و زیبایی مطلق یعنی خداوند متعال، ارتباط پیدا کند. این ارتباط است که در لسان اهل معنی به نام(قرب) نامیده می شود.بنابراین کمال حقیقی انسان به عنوان هدف آفرینش، در سایه ارتباط و قرب به خدای متعال حاصل می شود و انسانی که نازلترین مرتبه این کمال و ضعیف ترین مرتبه ایمان را هم نداشته باشد همانند درختی است که هنوز به بار ننشسته و نوبر آن هم به دست نیامده است و اگر چنین درختی در اثر آفت زدگی، استعداد میوه دادن را از دست بدهد از درختان بی ثمر هم پست تر خواهد بود.بنابراین اهمیت و نقش ایمان به خداوند در کمال و سعادت و لذت زندگی بدین جهت است که ویژگی اصلی روح انسان، ارتباط آگاهانه و اختیاری با خدای متعال است و بدون آن از کمال لایق و آثار آن محروم می شود و به دیگر سخن انسانیتش به فعلیت نمی رسد. در این صورت است که حقیقت وجودی او به سمت پوچی و نیستی متمایل می شود.و انسانی که از حقیقت و روح انسانی خود به دور باشد، کجا می تواند زندگی برای او معنی داشته باشد؟! قرآن کریم حقیقت وجودی چنین انسانهایی را اینگونه به تصویر کشیده است:

(إنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ ) ( انفال/55)

رضای حقیقت انسانی به رضای اصل وجود او که از خداوند است می باشد. اگر اراده انسانی در طول اراده الهی بوده و تابع دستورات الهی باشد، می تواند به زندگی خود معنایی ببخشد و الا خود را مثل درخت بی ریشه ای می داند که محکوم به فنا و نیستی است؛ چرا که اراده الهی به خیرات و کارهای نیک تعلق می گیرد و انسان فطرتاً با خیرات هماهنگ است نه با سیئات.[1]

نقش دین کامل در معنا بخشی:

انسان دارای دوگونه زندگی است: زندگی طبیعی و زندگی عقلانی.

زندگی طبیعی که با ویژگی هایی از قبیل احساس، حرکت، توالد و تناسل، جلب عوامل لذت و دفع عوامل ضرر ... شناخته می شود، البته از مختصات انسان نیست؛ بلکه سایر جاندران نیز با او شریک اند.زندگی طبیعی آنگاه که در خدمت بخشی از وجود انسان مثل غرایز و تمایلات حیوانی قرار گیرد، با ارزشهای انسانی ناسازگار خواهد بود.اما زندگی عقلانی یا حیات معقول از ویژگی های خاص انسان به شمار می رود. اما حیات معقول چیست؟ حیات معقول عبارت است از تکاپوی آگاهانه ای که شخصیت انسانی آن را رهبری می کند تا به صورت جاذبه کمال مطلق قرار گیرد.بدیهی است راهیابی به چنین مقصود آرمانی، نیازمند معرفت های گسترده درباره انسان و جهان و چگونگی سیر و سلوک انسان در این جهان است. بی شک این معارف تنها با عقل و تفکر بشری بدست نمی آید و به هدایت و حیاتی نیازمند است. چرا که بشر با تکیه بر استعدادهای درونی و توانایی خویش نمی تواند به تمام ابعاد وجودی و زوایای پنهان روحی و روانی خویش شناخت پیدا کرده و در نتیجه درصدد رفع نیازها و یا بکارگیری استعدادهای خویش گردد.در مباحث دلیل نیازمندی بشر به دین و یا انتظار بشر از دین، متفکرین اسلامی در بعد محدودیت عقل بشری و احتیاج انسان به هدایت های وحیانی، به صورت تفصیلی، مطالبی را مطرح کرده اند. اما آن بعد از مساله که در بحث معنای زندگی و احتیاج بشر به دین در معنابخشی و ارزشمندی زندگی قابل اهمیت است آن است که:

 1- بدون دین، پاسخگوئی نهایی به اساسی ترین پرسشهای زندگی امکان پذیر نیست. پرسش هایی از قبیل من کیستم؟ از کجا آمده ام؟ کجا هستم؟ به کجا می روم؟ برای چه آمده ام؟

2- بدون حضور دین در زندگی انسانها، هیچ فضیلت و ارزشی قابل اثبات نیست.

 3- احساس برین آدمی درباره شکوه و عظمت جهان هستی، بدون استناد به یک مشیّت و حکمت فوق این جهانی، معنایی ندارد.

4- احساس ناب دربـاره تکلیـف بـرین، توسط دین قوّت یافته و با استناد به دین حفظ می شود.[2]

این تکلیف برین غیر از مقداری است که آدمی برای تأمین زندگی طبیعی خود و ایجاد نظم و ابتهاج و لذت بردن از زندگی و معنابخشی در زندگی به آنها احتیاج دارد. بدون این احساس ناب، بشر تا سر حد یک حیوان بی عقل و بی قلب پوچ و تهی تنزل می یابد.[3]

خیلی از سختی ها و رنج های زندگی، عامل عدم معنا داری زندگی است که در پرتو تعاملات و ارتباط ناصحیح انسانها با همدیگر و عدم قانون مناسب برای زندگی و حیات اجتماعی بشر شکل می گیرد. اینگونه امور منشأ بسیاری از افسردگی های روحی و روانی و عدم لذت بخشی زندگی است.

علامه طباطبایی در بحث ضرورت دین برای بشر، بر اساس دو اصل هدایت عمومی الهی و فطرت بشری، چنین تقریر می کند: به مقتضای اصل هدایت عمومی خداوند هر موجودی را متناسب با ویژگی های آفرینشی او هدایت کرده است.

مطالعه نظام حاکم بر زندگی موجودات مختلف جهان طبیعت، این حقیقت را به روشنی آشکار می سازد. هر پدیده ای در زندگی خود سیر ویژه ای را با نظمی خاص طی می کند بگونه ای که مراحل پیشین، مقدمه مرحله بعدی می باشد؛ چنانکه مراحل بعدی، نتایج مراحل قبلی به شمار می رود و آخرین مرحله، از آغاز مورد توجه بوده و همه مراحل قبلی در آن جهت قرار دارند.

انسان نیز از این هدایت عمومی و تکوینی برخوردار است؛ با این تفاوت که دارای قوه تعقّل و حیات عقلانی و اراده و اختیار است و از طرفی انسان موجودی است مدنی بالطبع که به لحاظ جامعه شناختی، جامعه و فرد برای او اصالت دارد. زندگی اجتماعی طبیعتاً به قانونی عالمانه و عادلانه نیاز دارد؛ قانونی که با شرایط و ویژگی های تکوینی هماهنگ باشد.

از طرفی، مطالعه تاریخ بشر بیانگر این حقیقت است که او تنها با استفاده از خرد و دانش خود، پاسخگوی چنین نیازی نبوده و نمی تواند قانون جامع و کامل مورد نیاز خود را تدوین نماید.

بنابراین خداوند دست یابی به چنین هدایتی را به طور جامع و کامل در اختیار عقل و تفکر بشر قرار نداده است. در این صورت مقتضای ربوبیّت و حکمت خداوند این است که به طریق دیگری این هدایت بشری را برآورده سازد که آن راه، همان هدایت و حیاتی است که توسط پیامبران و در قالب شریعت های آسمانی در اختیار بشر قرار داده است.[4]

نقش قانون در معنابخشی:

در ضرورت قانون برای زندگی اجتماعی بشر تردیدی وجود ندارد. کمال و جامعیّت قانون در گرو دو چیز است:

 1- با واقعیت انسان، قابلیت ها، اهداف و آرمان های متعالی او هماهنگ باشد و الا زندگی برای او بی ارزش بوده و غیر از درد و رنج و ناامیدی و پوچی نیست.

2- از ویژگی ایمان آفرینی و جلب اعتماد و احترام افراد برخوردار باشد به گونه ای که هر فردی از روی رضا و رغبت و اعتماد کامل آن را بپذیرد و به مسئولیت های قانونی خود جامه عمل بپوشاند.

دو ویژگی یاد شده آنگاه تحقق خواهد یافت که قانون، هم از نظر علمی و منطقی پشتوانه ای استوار و خلل ناپذیر داشته باشد و هم دارای تقدّس و جنبه فوق طبیعی باشد.

این دو ویژگی جز در قانونی که جنبه آسمانی و وحیانی دارد یافت نمی شود. قانون آسمانی به دلیل منشاء عالم و حکیم، هم از ویژگی اتقان و استواری علمی و منطقی برخوردار است و هم از ویژگی تقدس. بدین جهت هم خرد منطق مدار و حکمت معیار را قانع می کند و هم روان قداست گرا و تعالی طلب انسان را.

این دو، جوهر و ماهیت ایمان دینی را تشکیل می دهند و ایمان دینی شرط لازم و بنیادین زندگی انسانی بشر و تبلور و تجلی انسانیت اوست؛ چنانکه نیرومندترین پشتوانه و ضمانت اجرایی قانون نیز می باشد.[5]

نتیجه آنکه با فقدان یک قانون کامل، انسان به لذت و زیبایی حقیقی زندگی نخواهد رسید. از این جهت وجود قانون کامل با ویژگی های یاد شده که ما از آن به دین تعبیر می کنیم، از لوازم و ضروریات ارزشمندی و هدفداری زندگی است.

 



[1] - آموزش عقائد، مصباح یزدی، ص 363

[2] - آشنایی با کلام جدید، ربانی گلپایگانی ص

[3] - فلسفه دین، محمد تقی جعفری، ص 117

[4] - شیعه در اسلام، محمد حسین طباطبایی، ص 80

[5] - انسان و ایمان، مرتضی مطهری، ص 48


گفت و گو با حجت الاسلام نوروزی بخش اول

فصل رویش :در خدمت جناب حجه الاسلام نوروزی، مسؤول جدیدمعاونت تحقیقات هستیم. قصد ما این است که در ابتدای مسؤولیت ایشان، با دیدگاههای پژوهشی و اجرائی جناب آقای نوروزی بیشتر آشنا شویم. ضمن توفیق، به عنوان اولین سؤال بفرمائید، تعریف شما از پژوهش چیست ؟

* گرچه عیان است و بی نیاز از بیان ولی به حقیقت رسیدن، بررسی کردن و کاویدن حقایق را پژوهش می نامند. بنابراین غایت پژوهش به حقیقت رسیدن و کشف آن است.

پژوهش باید چه فرایندی را طی کند تا به این غایت و هدف برسد ؟   

* تحقیق یک پروسه روشمند است که از انتخاب مسأله پژوهشی آغاز شده و بعد از شناخت مسأله و جمع آوری اطلاعات و تجزیه و تحلیل داده ها، به هدف حقیقت یابی ختم می شود.

معمول انسانها با شنیدن کلمه «پژوهش» نوشتن را به یاد می آورند. آیا محصول پژوهش الزاماً باید در قالب نوشتن ظاهر شود؟

* در جامعه کنونی، لزوماً محصول پژوهش در قالب نوشتن و چاپ کتاب و مقاله نیست و مصادیق دیگری هم می توان برای ارائه پژوهش یافت. طلبه ها باید پژوهش را از مقطعی آغاز کنند ؟ آیا از همان ابتدای ورود به جرگه طلبگی باید پژوهش را نیز آغاز کنند یا اینکه مقطع خاصی مد نظر است، این سؤال از آن روست که پژوهش، پیش نیاز هایی هم دارد. مثلاً باید به علمی که مسأله پژوهشی از آن نشأت گرفته نیز آشنایی داشته باشد و بدون شک طلبه ای که تازه به حوزه وارد شده، خود علم را کسب نکرده تا چه رسد به اینکه در مورد مسأله ای از آن به علم پژوهش بپردازد؟!

با توجه به اینکه هر کار پژوهشی تحقیقی به مجموعه ای از اطلاعات و پیش نیاز ها، نیازمند است، به نظر بنده طلبه ها نباید از ابتدای ورود به حوزه وارد پژوهش به معنای مصلح و واقعی کلمه شوند. در این ایام باید آن پیش نیاز ها را کسب کنند مثل حضور در دوره های تحقیق و نویسندگی و آشنایی با سبک های نوشتاری و ابزارهایی مثل روش مأخذ شناسی و کتاب شناسی و از این قبیل مسائلی که لازمه یک پژوهشی به شمار می آید را فراهم کنند و در پایه های 4 یا 5 به بالاتر، وارد پژوهش های عملی شوند که البته آن هم باید با رویکرد آموزشی باشد.

*به نظر شما بین آموزش و پژوهش ارتباط و پیوستگی وجود دارد یا اینکه دو مقوله جدا از هم هستند؟

به نظر من یک ترابط و بده، بستانی بین آموزش و پژوهش وجود دارد. یعنی آموزش جنبه های تئوری و نظری مطالب را به طلبه می دهد و اگر کسی در این صدد بود که آموخته هایش کاربردی شده و توانایی عرضه محصولات علمی خود را داشته باشد، حتماً باید کار پژوهشی انجام بدهد. بنابراین بین آموزش و پژوهش رابطه ارگانیک برقرار بوده و آموزش مقدمه ای برای پژوهش به شمار می آید.

*آیا در حال حاضر، ارتباط ارگانیک بین آموزش و پژوهش وجود دارد ؟

پژوهش با سبک و سیاق و ساختار کنونی، یک پدیده نو ظهور در حوزه هاست و هنوز این ارتباط برقرار نشده است. باید نهادی باشد تا بین این دو ارتباط برقرار کرده و آنها را به هم گره بزند. مقام معظم رهبری در یکی از دیدارهای دانشجویی، اشاره ای داشتند بر اینکه: دانشگاه های ما باید با ارگانها ، نهادها و وزارتخانه ها هماهنگ باشند، تا آموخته های تئوری دانشگاهی دانشجویان در یکی از ارگانها و وزارتخانه ها عرضه شود. اگر دانشگاه ها و نهادها جدای از هم باشند، از لحاظ تجربی و صنعتی پیشرفتی نخواهیم کرد.» در مقوله دین پژوهی هم اگر آموزش صرفاً با مباحث تئوریک خودش مشغول باشد و با پژوهش ارتباطی نداشته باشد، این اطلاعات آموزشی به صورت بایگانی شده در ذهن طلبه ها خواهد ماند و کاربردی نخواهد داشت.

* به هر حال خدمات آموزش به عنوان پیش نیاز پژوهشی واضح است. در مقابل پژوهش چه خدمتی می تواند برای آموزش داشته باشد ؟

اگر زمینه ها آماده باشد، پژوهش می تواند کار آموزش را تکمیل کند. بخش آموزشی اطلاعات مختلفی از علوم اسلامی را در اختیار طلبه قرار می دهد؛ ولی ما نمی توانیم این اطلاعات خام را به عموم مردم، عرضه کنیم و طبیعی است که باید این اطلاعات فرآوری شده و در بسته های خاصی شود. بسته بندی این اطلاعات و عرضه آنها به آشنایی شخص با مبانی پژوهش، بستگی دارد.

* به نظر جنابعالی به عنوان سکاندار پژوهش، انجام کار پژوهشی در حوزه ها به چه نیازمندیهایی وابسته است ؟ چه چیزهایی باید در حوزه باشد تا یک فعالیت پژوهشی حرکت کرده و به نتیجه برسد ؟ چه میزان از این امکانات و نیازمندیها را داریم ؟

برای یک نهاد پژوهشی، مهمترین مسأله نیروی انسانی است که یا باید به صورت بالفعل پژوهشگر باشند و یا اینکه در مسیر پژوهش تربیت شوند تا بالقوه نتیجه بدهند.

نکته دوم که در واقع برای جذب و نگهداری نیروی انسانی دارای اهمیت است، بحث هزینه ها و تأمین منابع مالی است. و از همه مهمتر، برنامه ریزی پژوهشی است که در قالب اهداف بلند مدت و کوتاه مدت و بر اساس نیازمندیها شکل می گیرد. برنامه ریزی هم نیازمند انگیزه و همت مضاعف و صرف سرمایه مادی و معنوی است.

* با این حساب شما نیازمندیها را در سه چیز می دانید:1ـ ساختار پژوهشی  2ـ نیروی انسانی مفید 3ـ منابع مالی، چه میزان از این نیازمندیها در اختیار شما قرار دارد ؟

در مورد برنامه ریزی بلند مدت و کوتاه مدت، اقداماتی صورت گرفته است. در مورد منابع مالی هم باید عرض شود که ما مجری هستیم و در حدی که منابع در اختیارمان باشد می توانیم فعالیت داشته باشیم. اما در مورد نیروی انسانی نیز خودتان واقف هستید که ما نیروی انسانی با قابلیت پژوهشگری بالفعل، در اختیار نداریم. برنامه ما این است که در طول زمان، تعدای نیروی محقق بالفعل برای آینده پرورش داده و در اختیار داشته باشیم.

* نزدیک به 10 سال از راه اندازی معاونت تحقیقات می گذرد و در این مدت کار آمدی خاصی نداشته است. این رکود و نا کارآمدی چند دلیل می تواند داشته باشد : یا مشکل از ناحیه ساختار است یا مشکل نیروی انسانی و یا منابع مالی. انتظار از مدیریت جدید این است که این نهاد پر رنگ و لعاب را کار آمد کند. به نظر شما برای فعال تر شدن و حفظ شأن پژوهش چکار باید کرد ؟ آیا باید ساختار عوض شود یا اینکه منابع مالی ارتقاء یابد و یا...؟

در گذشته ما نیاز مندیهای اساسی که برای یک نهاد پژوهشی بر شمردیم را به طور کامل نداشته ایم. بنابراین باید ابتدائاً یک آسیب شناسی انجام داد تا روشن شود،بروندادی که معاونت پژوهش باید می داشت و نداشته، از چه چیزی نشاءت می گرفته است؟ !

اولین مشکل به مدیریت بر می گردد. در گذشته مدیری که به صورت تمام وقت حضور داشته باشد، برنامه ریزی داشته باشد و ساختار معاونت تحقیقات را فعال کند، نبوده است. البته بنده از زحمات مدیران سابق قدر دانی می کنم ولی این اتفاق به دلایلی از جمله مشغله های زیاد این بزرگواران، رخ نداده و حضور مستمر آنها را شاهد نبودیم.

از این مسائل که بگذریم، ما چه کار کنیم تا این مجموعه کار آمدتر گردد. ما در حال تنظیم یک ساختار و چار چوبی با سبک و سیاق نوین هستیم تا بر اساس آن کادر سازی نموده و نیروهای مورد نیاز را جذب نمائیم. برخی امورات عقب افتاده ای در معاونت بوده که آنها را در حد امکان پیگیری کرده ایم. شورای عالی تحقیقات را با هدف ارزیابی فعالیت هایی که قرار است انجام بگیرد، راه اندازی کرده ایم و... بنابراین سعی ما براین است که در یک مدت زمان خاص در یک فرآیند زمانی طولانی مدت، این نهاد را به کا رآمدی برسانیم. به نظر می رسد حداقل 2 الی 3 سال زمان لازم است تا بتوانیم یک عملکرد قابل قبولی از معاونت تحقیقات و پژوهش ارائه بدهیم.

* هر ارگانی بر اساس اهدافی که برای خود تنظیم کرده حرکت می کند و برنامه ها بر اساس جهت گیری خاصی پی ریزی می شود. مثلاً سند چشم انداز می خواهد ایران را در 20 سال آینده در آسیا به رتبه اول برساند. به نظر شما جهت گیری پژوهشی حوزه باید به چه سمت و سویی حرکت کند تا موفقیت آمیز باشد ؟

 به نظر بنده اگر در عرصه پژوهش به سمت آماده کردن و فعال کردن حوزه علمیه در جهت رسالت های اصیل که بر دوشش نهاده شده ـ از قبیل حفظ دین، تبین دین و دفاع از دین ـ حرکت کنیم، موفق عمل کرده ایم. امروزه در عرصه تفسیر دین و تبلیغ آن قالب ها به طور کلی عوض شده است و عرصه های نوینی برای این امور گشوده شده که از جمله آنها عرصه قلم ونوشتار است در گذشته به دلیل کمبود امکانات نوشتاری و تحقیقی، از متد منبر و گفتار، برای تبلیغ بهره می گرفتند ولی امروزه می توانیم از نوشتار، آن هم در قالب های مختلف مثل کتاب، مقاله، روزنامه، مجله، وبلاگ و اینترنت و... در جهت رسالت های حوزه استفاده کنیم. بنابراین باید جهت دهی به سمت فعالیت های علمی ماندگار و بنیادی باشد و هر طلبه در کنار فعالیت های تبلیغی و تبینی گفتاری، از شیوه های مختلف نوشتاری نیز استفاده ببرد.


گفت و گو با حجت الاسلام نوروزی( معاونت تحقیقات حوزه قزوین) بخش2

* جنابعالی از اساتید خوب حوزه علمیه قزوین نیز هستید و از این جایگاه نیز ارتباط خوبی با طلبه ها دارید. آیا احساس نمی کنید طلبه ها نسبت به امر پژوهش، خیلی بی میل و رغبت هستند ؟ چرا ؟

بنده نیز این احساس را دارم و به وضوح این بی میلی را در طلبه ها می بینم. طلاب محترم در این زمینه نیز از چند جهت دچار آسیب شده اند. جهت اول ناشی از خلأ مدیریت است. به طور کلی بحث پژوهش در حوزه ها، به خوبی مدیریت نشده است. طبیعتاً مدیریت که نباشد، برنامه ای هم نیست. یعنی اشکال اصلی از ناحیه سیستم است. سیستم برای اینکه پژوهش جزء برنامه های ثابت و ضروری طلبه ها قرار گیرد، برنامه ریزی نداشته است.

جهت دوم به طلبه ها و عدم احساس نیاز آنها بر می گردد. امروزه بخشی از طلاب هیچ احساس نیازی به پژوهش نمی کنند. به عبارت دیگر، بخشی از طلاب و روحانیون ما دغدغه دینی ندارند. البته این دغدغه نداشتن مغرضانه نیست بلکه اساساً در این وادی قرار نگرفته اند و اطلاعی ندارند که امروزه برای دفاع از آموزه های دینی فقط منبر کافی نیست و بخش زیادی از هجوم دشمنان از طریق قلم و نوشتار صورت می گیرد و اگر طلبه ای بخواهد از مدافعین واقعی دین باشد، لازمه اش پژوهشگری و ورود به عرصه های جدید مثل اینترنت و وب گردی و وبلاگ نویسی است.

جهت سوم به حمایت نشدن نیروهای کار آمدی از سوی متولیان امور بر می گردد. در گذشته اشخاصی که علائق پژوهشی داشته یا پژوهش ها و ایده های تحقیقی خوبی داشته اند، به جهت خلأ مدیریت، حمایت نشده اند.

این قبیل مسائل باعث شده که بی رغبتی به مسأله پژوهش در حوزه علمیه قزوین ، نمود بیشتری پیدا کند. بعضی طلبه ها در برخوردهایشان با بنده هم اظهار می دارند که : ما   می خواهیم چند صفحه سر هم کنیم و 5 نمره بگیریم. اگر بتوانیم برای فعالیت های پژوهشی یک نمره مستقل در نظر بگیریم و ضرورت و نیاز بودن پژوهش را برای طلبه تبین کنیم، مقداری اوضاع بهتر می شود.

* به نظر می رسد مقداری از این مشکل به جهت گیری حوزه برگردد که غایت طلبگی را در تبلیغ قرار داده است و پژوهش و مسائل دیگر، رقیب گردن کلفتی مثل منبر دارند که همه چیز را در خودش می بلعد. به هر حال تبلیغ یکی از کار کردهای حوزه به شمار می آید همانگونه که آموزش نیز یکی دیگر از کارکردهای حوزه است. به نظر شما آیا می توان برنامه ای طراحی کرد که پژوهش را هم یکی از کارکردها و اهداف اصلی حوزه ببینیم ؟

اگر یک همفکری و یک نگرش عمومی نسبت به مسأله پژوهش صورت گیرد. ممکن است این اتفاق رخ بدهد که اتفاق مبارکی خواهد بود.

* بگذارید سؤالم را روشنتر بپرسم. در حال حاضر اگر کسی منبر نرود، گفته می شود که کار طلبگی نمی کند. آیا می توان کاری کرد که کار طلبگی در منبر و تبلیغ رفتن محدود نباشد؛ بلکه مدرسی در حوزه و پژوهشگری نیز به عنوان کار طلبگی پذیرفته شود ؟

لازمه این کار این است که یک همفکری عمومی در میان مسؤلین حوزه و معاونت پژوهش به وجود بیاید و بر اساس آن در مفهوم و مصادیق تبلیغات دینی، توسعه ای قائل شد. بر این اساس علی رغم اینکه منبر یک اهرم مهم برای تبلیغ آموزه های دینی به شمار می آید، امکان بازگشایی فضایی جدیدی برای تبلیغ وجود داشته باشد که پژوهش از زمره این فضا های جدید است. چه بسا یک پژوهش علمی و ماندگار، اثراتی به مراتب بیشتر و قوی تر از سخنان یک منبر توانا داشته باشد. چون منبر با هر تعداد جمعیتی که مستمع آن باشند، محدود به زمان خاصی است ولی اثر علمی به نگارش در آمده، ممکن است با تیراژ های بالا، برای دفعات مختلف و برای سالهای متمادی، بماند و کاربرد داشته باشد. بنابراین اگر در این جنبه هم سرمایه گذاری صورت گیرد پژوهش هم می تواند یک مکانیزم بسیار بالایی برای تبلیغ دین به شمار رود.

* به نظر بنده عنوان دادن و درجه بندی کردن پژوهش ها و پژوهشگر ها، می تواند در تبدیل پژوهش به یکی از کارکردهای مهم حوزه، نقش به سزایی داشته باشد. در حال حاضر در حوزه قزوین کسی را با عنوان پژوهشگر یاد نمی کنیم. عناوینی مثل استاد حوزه ، منبری، و خطیب توانا و... کاربرد زیادی دارد ولی عنوان پژوهشگر خوب، کارشناس پژوهش برای کسی اطلاق نمی شود. این پیشنهاد را چگونه می بینید ؟

از جمله مسائلی که در چارچوب تعریف شده معاونت تحقیقات وجود دارد و ما پیگیر آن خواهیم بود. همین مطلب است. یعنی معاونت تحقیقات به عنوان یک نهاد پژوهشی باید هیئت علمی داشته باشد که متأسفانه بنا به دلایلی در سالهای گذشته این اتفاق نیفتاده است.

اگر ما بتوانیم هیئت علمی پژوهشی را تشکیل بدهیم به ضمیمه ادامه انتشار نشریه « فصل رویش »و شناسایی و جذب نیروهای توانمندی که کارایی پژوهشی داشته باشند. می توانیم در آینده شاهد افرادی با هویت صنفی پژوهشگری باشیم.

* طلبه ادبیات خوان چه نیازی به پژوهش دارد ؟ آیا لازم است که طلبه در حین آموزش گرفتن ادبیات، وارد مقوله پژوهش بشود ؟

البته ما در حین آموزش های ابتدایی از او انتظار پژوهش نداریم. باور ما این است که باید به طلاب مبتدی، پیش نیازهای پژوهش را تعلیم بدهیم تا اندک اندک با تحقیق و پژوهش آشنا شود و در مقاطع بالاتر بتواند با تحقیق دست و پنجه نرم کند و در نهایت در سطوح بالاتر عملاً از او توقع داشته باشیم که مقاله ای را بنگارد که حداقل های پژوهشی را داشته باشد. پژوهشگری چیزی نیست که ما بگوئیم در مقاطع اولیه نیاز به پرداختن به ان نیست و می توان بعد از اتمام سطوح علمی به سراغ پژوهش رفت.

* اگر این اتفاق بیفتد، مگر چه می شود ؟

مثل این است که به کسی بگوئیم : شما فعلاً چند سال غذا بخور و بعد از اتمام آن دوره بگوئیم : دیگر غذا نخور و آب بخور. آب و غذا با هم هستند و نمی توان آنها را از هم جدا کرد. یعنی ما باید آموزش و پژوهش را توأمان در کنار هم قرار دهیم. البته پژوهش باید مقداری از آموزش عقب تر باشد تا طلبه مختصر آشنایی با علوم اسلامی داشته باشد.

البته متأسفانه نگرش غالب طلبه ها این است که: « آموزش و پژوهش دو امر جدا از هم هستند و فعلاً باید درس بخوانیم و بعداً وارد مقوله پژوهشگری هم خواهیم شد. » در حالیکه این گفته یا اصلاً در آینده اتفاق نمی افتد و یا خیلی دیر و با کیفیت پائین به نتیجه می رسد.

چون در این مدت 12ـ 10 سال شخصیتش به گونه ای قالب خورده است و اگر بعداً بخواهد به سمت پژوهشگری روی بیاورد، باید قالب جدیدی به خودش بگیرد که دشواریهای خود را دارد. در حالی که اگر از همان ابتدا و به صورت اندک اندک با پژوهش آشنا و مأنوس شود، بعد از اتمام سطح با دارا بودن حداقل های پژوهشی« اگر نگوئیم حداکثرها » راحت تر می تواند وارد پژوهش گردد.

* اگر کسی بخواهد در آینده وارد عرصه هایی غیر از پژوهش شود مثل تبلیغ، هنر، جذب در دستگاههای قضایی و اداری و... آیا باز هم لازم است در ایام تحصیل روش پژوهش یاد بگیرد و کار پژوهشی تحویل بدهد ؟

جواب این سؤال بسته به تعریفی دارد که ما از حوزه ارائه می دهیم، ما باید بدانیم مسئولیت حوزه چیست ؟ اگر ما مسئولیت حوزه را در تبین و دفاع از آموز های دینی بدانیم، بر هر طلبه ای پژوهشگری و فرا گرفتن مهارت های پژوهشی لازم است ؛ حتی اگر در آینده بخواهد به امر تبلیغ و منبر بپردازد. در نگاه ما منبری هم باید یک منبری محقق باشد و مطالبی را ارائه بدهد که محققانه و عالمانه بوده و خودش به حقیقت و کنه آنها رسیده باشد. متأسفانه بسیاری از منبری های موجود در سح شهر ، مطالب سطحی تحویل مردم می دهند. و منبع مطالب آنها روزنامه و اخبار و... شنیده های دیگران است.

منبری های واقعی کسانی هستند که سالیان سال در کنار مطالبی که در منبر عرضه می کنند، کار نوشتاری محققانه هم انجام می دهند. اشخاصی مثل مرحوم فلسفی که چندین دهه « سلطان الخطباء» بود ولی در عین حال آثار قلمی بسیار زیبایی هم دارد. طلبه ها می توانند به مشاغل مختلف بپردازند ولی اگر بخواهند در همه این فعالیت ها، آن وجهه و حیث روحانی بودن خود را حفظ کنند باید به امور پژوهشی بپردازند و الاّ کارمندی هستند که لباس روحانی به تن دارد.

* به نظر شما پژوهشگر خوب چه ویژگی هایی باید داشته باشد ؟

یک پژوهشگر خوب از معیارهای زیر برخوردار است: 1ـ پژوهشگر خوب کسی است که از یک استعداد و توان ذاتی برای پژوهش برخوردار بوده و دارای خلاقیت است روحیه مقلد گرایانه ندارد. برخی افراد روحیه تقلید گرایانه و شخصیت گرایانه دارند. یعنی نظریات برخی اشخاص به شدت روی انها تأثیر گذاشته و حاضر نیستند از آن نظریه عدول کنند. در صورتی که محقق واقعی به دنبال حقیقت است و در صورت اشتباه بودن حرف و نظریه ای، آن را نمی پذیرد حتی اگر صاحب نظریه انسان بزرگی باشد. پژوهشگر خوب باید پشتکار و ثبات داشته و صبور باشد. برخی از امور با چند روز کار فعالیت به نتیجه نمی رسد و محقق برای رسیدن به حقایق در برخی موانع باید سالیان سال متحمل زحمت شود.

محقق خوب باید به دنبال حل معضل علمی باشد ؛  به دنبال گشودن گره های کور یک بحث علمی یا عملی باشد. به اعتقاد بنده بیش از 90% آثار منتشره در ایران به دلیل دارا نبودن این خصوصیت، جزء آثار علمی و پژوهشی به شمار نمی آیند و چیز جدیدی برای عرضه به جامعه ندارند. اگر کسی این فاکتور ها را داشته باشد، از نظر من پژوهشگر خوبی است.

* پژوهشگری یک استعداد ذاتی و خدادادی است و یا اینکه اکتسابی است ؟ آیا همه می توانند به گونه اکتسابی، توانایی های پژوهشی را به دست آورند ؟

در گروه پژوهشگران هر دو اینها دیده می شود. خمیر مایه بعضی از انسانها به گونه ای است که روحیه نقاد و جستجو گری دارند و قالب های نوین پژوهشگری را هم می توانند بعداً کسب کند. حدیثی است که می فرماید : « العلم علمان : علم مطبوع و علم مسموع » یعنی برخی علوم شنیدنی است و با سرکلاس حاضر شدن و شنیدن به دست می آید و برخی در طبع انسان وجود دارد.

* گروه خونی پژوهشگر ؟

باید+O باشد. چون این گروه خونی، به همه خونها می خورد.

* شما فکر می کنید انسان متفاوتی هستید و ما باید کارهای متفاوتی از شما انتظار داشته باشیم ؟

فکر می کنم این گونه باشم.

* یعنی در مدت مأموریت جنابعالی می توانیم انتظارات تحولات اساسی در زمینه پژوهش داشته باشیم؟

با در نظر گرفتن فرآیند زمانی و گذشت مدت زمان مناسبی می توانید منتظر این تحولات باشید.

معمولاً در هفته پژوهش، دانشگاه ها برنامه ای تدارک دیده از پژوهشگران دستگاههای مختلف تقدیر به عمل می آورند. آیا حوزه هم چنین برنامه هایی دارد ؟

این برنامه در سنوات گذشته در حوزه نیز اجرا می شد و طی مراسمی از تحقیقات برتر طلاب، تقدیر به عمل می آمد. گرچه بنده به شخصه از چگونگی مراسم و نوع تشویقی که انجام می گرفت راضی نبودم و معتقدم که باید بسیار با شکوهتر و با کیفیت بالاتر انجام گیرد. انشاالله سعی می کنیم در سالهای آتی این برنامه با کمیت و کیقیت بهتری، اجرا شود.

* چرا باید تولیدات علمی حوزه به لحاظ کیفیت و کمیت به قدری پائین باشد که برای پر کردن سهمیه ای که دانشگاه برای هفته پژوهش در نظر گرفته هم مشکل داشته باشد؟ 

عوامل مختلفی دست به دست هم داده تا حوزه نتواند پتانسیل های واقعی خود را در بخش اساتید و طلاب به فعلیت برساند. یکی از آن عوامل، نظام آموزشی حوزه است چنانکه عامل دیگر به نظام مدیریتی بر می گردد. در نظام مدیریتی حوزه، اصلاً برای پژوهش جایگاهی وجود نداشته است.

از جمله عوامل جهت گیری حوزه با محوریت تبلیغ و خطابه است و لذا طلاب محترم، با سبک و سیاق پژوهش و نوشتار کمتر آشنایی داشتند و دارند.

مسأله دیگر این است که علنی کردن و تبلیغ این گونه مسائل در حوزه یا نبوده و یا خیلی اندک بوده است.

و مسأله دیگر این است که سیستم حوزه فقط جنبه آموزشی را از طلبه انتظار دارد. در نتیجه وقت طلبه ها با یک سری از دروس آموزشی کاملاً پرشده و طلبه اصلاً فرصت دست به قلم بردن و نوشتن را ندارد. به نظر می آید که باید نوع نگاه به پژوهش در حوزه عوض شده و بخشی از اوقات طلبه ها برای پرداختن به این امور، آزاد گردد.

* سهم حوزه علمیه قزوین در تولید علم ؟

بسیار پائین، به درصد نمی آید و شاید یک درصد.

* فصل رویش ؟

ابتکاری خوب، کورسوی امید.

* خیلی ممنون که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید.

بنده هم سپاسگزارم، موفق باشید. 


خاستگاه روشنفکری/ استاد اذربایجانی

 ( روشنفکر) واژه زیبایی است که معمولاً برای توصیف کسانی بکار برده می شود که کار عمده آنها کار فکری است.

در لغت نامه دهخدا، ذیل کلمه روشنفکر آمده است: ( روشنفکر کسی است که اعتقاد به رواج آیین و افکار نو و منسوخ شدن آیین کهن دارد.)[1] چنانکه در فرهنگ فارسی دکتر معین نیز :

( روشنفکر کسی است کـه دارای فکـر روشن بـوده و در امـور بـا نظر باز و متجدّدانه می نگرد.)[2]

 با این حال تعریف واحدی از روشنفکر نمی توان ارائه کرد، زیرا هرکس متناسب با نظرگاه خودش به تعریفی از روشنفکران دست زده است.اما اصطلاح روشنفکری معنایی فراتر از لغت آن دارد و به فرایندی در تاریخ تفکر بشر و در تحول علمی و فرهنگی مغرب زمین برمی گردد که از آن به عصر روشنگری تعبیر می شود. روشنفکری فرزند مستقیم جهان عصر روشنگری است.البته در همان موقعیت تاریخی هم این اصطلاح را به دشواری می توان تعریف کرد؛ زیرا منظور از آن هیچ مکتب خاص یا نظریات فلسفی مشخص نیست؛ بلکه نمودار نوعی موقف فکری و جهان بینی هایی است که به نحو کلی قابل توصیف است.ظهور روشنفکران در غرب محصول پیدایش جهان بینی های مبتنی به شک و تردید نسبت به عقاید سنتی بوده و از این رو روحیه کلی نهضت روشنگری و مهم ترین ویژگی فکری آنان، خصوصیات عقلگرایانه روشنفکران بوده است. به این معنی که عموم متفکران و نویسندگان این دوره بر این عقیده بودند که عقل بشری یگانه ابزار حل مسائل مربوط به انسان و جامعه است و در سایه چنین گرایشی بود که آنها وضع موجود و نهادهای اجتماعی، مذهبی و سیاسی فرسوده را مورد انتقاد قرار می دادند.نکته قابل توجه آن است که مقصود از عقل در میان اندیشمندان عصر روشنگری، عقلی بود که اعتقاد به وحی، تسلیم در برابر قدرت و مرجعیت، احترام به آداب و سنن.... مانعی برای آن نباشد. مثلاً در حوزه اخلاق این تمایل وجود داشت کـه اخـلاق را از همه مقدمات مابعدالطبیعی و کلامی منفک ساخته و از این حیث اخلاق را به علمی مستقل تبدیل سازند. در قلمرو مسائل اجتماعی و سیاسی نیز وضع بر همین منوال بود.البته در تقابل با وحی و دین اختلافات زیادی در میان فیلسوفان عصر روشنگری وجود داشت و درجه خصومت آنان نسبت به این مقولات متفاوت می نمود، گرچه همگی در خصومت نسبت به استبداد کلیسایی و نسبت به آنچه که آنرا تاریک اندیشی و خودکامگی تلقی می کردند، وحدت نظر داشتند.در این میان بعضی از فیلسوفان مانند کرکگار و ویتگنشتاین برای نجات دین و وحی از تهمت تاریک اندیشی و خرافه گرایی، به فکر چاره جویی افتاده و برای بیرون رفتن از این مشکل، به جدایی حوزه دین یا عقل و وحی، نظر دادند. بدین ترتیب که قلمرو طبیعت و فلسفه، وادی نظرورزی و علم و عقلانیت است و قلمرو دین، قلمرو ایمانی است و هیچگونه ارتباطی بین عقلانیت و امور حیاتی وجود ندارد.این عده به ایمانگرایان شهرت پیدا کردند و در نقطه مقابل آنها، عقل گرایان که محصول دوره روشنگری بودند، نظر دیگری دادند.آنها بر این عقیده بودند که امور غیرعقلانی را نه تنها باید از حوزه اجتماع و سیاست و اخلاق  به کناری نهاد، بلکه از محدوده ذهن نیز باید به کناری گذاشته و التزامی نداشت.بنابراین روشنفکر در تاریخ تفکر غربی به کسانی اطلاق می شود که متعهد به لوازم عقلانیت و دوره روشنگری باشند که بطور مشخص در تقابل یا  وحـی  و دیـن معنی پیـدا می کند.

اما ورود این واژه به ایران به دوره مشروطیت بازگشت دارد. روشنفکری همراه با واژگان و اصطلاحات فراوان دیگری در این دوره به فرهنگ سیاسی واجتماعی و علمی و دینی.... سرزمین ما وارد گردیده که متأثر از سرخوردگی، غربزدگی و عدم آگاهی به لوازم و پیامدهای آن بوده است.بسیاری از روشنفکران در دوره های مختلف تحولات جامعه ایران، تحت تاثیر فرهنگ غربی بوده و جاده صاف کن استعمار بوده اند و منشا آفات زیادی در حیات فکری- اجتماعی و سیاسی ایران می باشند. ( قانون مشروطه عمدتاً آرمان ها و اندیشه های روشنفکران در زمینه حاکمیت ملی و آزادی و برابری بود. همچنین اندیشه های اصلاحات ارضی و اقتصادی و سکولاریسم فرهنگی و ناسیونالیسم باستانی و ضدیت با روحانیت که بعدها در دوران پهلوی اجرا گردید، ریشه در افکار روشنفکران عصر مشروطه داشت.)[3]

قابل توجه است که چنین تفکرات و اصطلاحاتی هیچگاه در میان اندیشمندان اسلامی مجال بروز نیافت و غالباً با تعابیری مثل غرب زده، شبه روشنفکر، هرهری مذهب، بی ریشه، مقلّد، لاابالی و... از این قشر نام برده اند. زیرا اندیشه اسلامی از این حیث تفاوت فاحشی با تفکرات دینی- مسیحی داشت. از یک طرف مسیحیت به یک حاکمیت سیاسی مستبدانه دست یا زبده بود که موجب خودکامگی و بی بندوباری ارباب کلیسا گردیده بود و از طرف دیگر اعتقادات و اصولی در دیانت مسیحی گنجانیده شده بود که به هیچ وجه به عقلانیت و علم بشری قابل جمع نبود. اعتقادانی مانند گردش خورشید به دور زمین و اصولی مانند تثلیت و تجسد خدا در مسیح و.... که سرشار از تناقضات عقلی و فکری بود.این وقایع باعث شد که بعضی از متفکران و فلاسفه اروپایی در برابر حاکمیت استبدادی و انجماد فکری کلیسا نهضت روشنگری را ایجاد کنند و به دنبال آن اصطلاح روشنفکر در فرهنگ سیاسی اروپا وارد شود.اما دو مقوله عمده ای که خاستگاه روشنفکری در غرب و جهان مسیحیت است، در جهان اسلام و میان مسلمانان وجود نداشت. مسلمانان، اولاً: حاکمیت استبدادی دینی ( به این معنا که متولیان دین در راس حاکمیت باشند) نداشتند و ثانیاً در اصول اولیه اعتقادات اسلامی، اصلی در تناقص با عقلانیت وجود نداشت. البته ممکن بود برخی اعتقادات را نتوان عقلانی کرد اما ضد عقل نبودند.به هرحال واژه روشنفکری در تقابل با مطلق استبداد و خودکامگی در دوران انقلاب مشروطه وارد ایران شده و در دهه های بعد نیزاز باب مسامحه، همزیستس مسالمت آمیزی با اندیشه دینی در بین برخی از اندیشمندان اسلامی پیدا کرد؛ چرا که در اصول اولیه دین اسلام، مساله ای برخلاف خرد و عقل احساس نمی شد.

بر این اساس اگر اصطلاح روشنفکری را مترادف واژه لاتین انتلکتوئل ([4]

روشنفکری که در قرن 18 در اروپا ظهور پیدا کرد، عالمی را پی ریزی کرد که در آن تمام مسائل حل شده باشد یا به آسانی حل شود. از اینرو اگر روشنفکری را به معنای نفی سِر و راز در نظر بگیریم به هیچ وجه با دین و معنویت قابل جمع نیست و تناسبی بین آنها نمی توان برقرار کرد؛ چرا که دین و معنویت آکنده از سِر و راز است و امری نیست که بطور کامل، عقلانی بوده و بتوان تمام زوایای آنرا از طریق عقلانیت روشن کرد. بدون شک اگر اینگونه بود دیگر اطلاق دین بر آن مشکل می نمود و نیاز چندانی هم به بعثت انبیاء و رسولان الهی احساس نمی شد.

لذا بکارگیری روشنفکری با این معنایی و لوازم آن، در دین و حتی در فرهنگ ایرانی و شرقی تناقص آمیز است و به هیچ وجه امکان ندارد کسی دیندار بوده و در عین حال روشنفکر هم باشد. چرا که با توجه به لوازم روشنفکری، می بایست از دینداری اصیل خویش که همراه با معنویت و راز آلودگی و اسرار غیبی... است، دست کشیده و دین را هم تماماً عرفی و علمی و دنیایی تلقی کند که این تفکر با جوهر دین سازگاری ندارد.

 




[1] - لعت نامه دهخدا

[2] - فرهنگ فارسی معین

[3] - جامعه شناسی سیاسی حسین بشیریه تهران نشر نی 1374 ص 258

[4] - جریان روشنفکری و روشنفکران در ایران رضا داوری اردکانی انتشارات به باوران ص 11


من یک مبلغ مجازیم/محمد خدادادی

همیشه دوست داشتم مخاطبان من، مخالفان من باشند! فکر می کنم این روش باعث میشه که انسان در استدلال ها و تحلیل هاش دقت بیشتری به خرج بده.به عقیده من کسی که با نگاه منفی وارد بحث با یک مبلّغ مذهبی می شه، خیلی بهتر از بعضی هاست که خیلی راحت همه چیز رو قبول می کنند و با یک ترکش شبهه هم از پا درمیآن و به راحتی منکر همه دریافت ها و اطلاعات مغز مبارک می شن.این مسائل منو به فکر انداخت تا وارد جایی بشم که خیلی از آدماش، افکار و اعتقادات منو قبول نداشته باشند. اولین جایی که به ذهنم زد پایگاه، نه، اینترنت بود. بله اینترنت بود. راستش رو بخواید، استارت این فکر جایی زده شد که آمار شرم آور استفاده از اینترنت در کشورهای مختلف از جمله ایران رو مطالعه کردم. شاید جالب باشه بدونید که بالای 80 درصد کاربران، میهمان سایت های غیر اخلاقی یا مشغول گفتگو در چت روم ها با موضوعات غیر انسانی و اخلاقی هستند!؟ شما چه فکر می کنید؟من که فکر می کنم فاجعه است. فاجعه ای به عمق انسانیت، پیشرفت و تمدن.خلاصه، فردای اون روز بود که قفسه کتابامو کنار میز کامپیوترم گذاشتم و با یک( بسم الله) و یک ( لاحول ولاقوه الابالله) کار تبلیغی خودم رو تو این فضای مسموم شروع کردم.روزای اول خیلی برام سخت می اومد که صد البته روش صحیح تبلیغ تو این فضای ناشناخته رو خوب بلد نبودم. به محض اینکه وارد چت روم می شدم، همه می فهمیدن که  من طلبه ام و هزاران فحش و بد و بیراه بود که نثارم می کردن.اما یادآوری سختی هـای کـه انبیـاء الهـی و بزرگـان دیـن برای هدایت مردم متحمل می شدن آرومم می کرد.  با همین کلمات نویدبخش و خاطرات ندیده سختی های تبلیغ،  به کارم ادامه دادم تا جایی که ورق برگشت. عجب! باورم نمی شد! همان دخترا و پسرایی که تا چند دقیقه قبل، کلمات رکیک و عشقی برای هم می فرستادن، کم کم وارد بحث با یک مدعی دینداری می شن و ساعت ها پای نوشته های اون میخکوب می شدن! و چقدر اسلام براشون تازگی داشت. انگار کسی از دیار ناکجا آباد با اونها چت می کنه.... منی که تا چند وقت پیش از اسم چت کردن هم حالم بد می شد، یه دید دیگری پیدا کرده بودم و این کار رو هم مثل تبلیغ در مساجد شهرها و روستـاهـا، مقدس و با بـرکـت می دونستم و یقین داشتم اگه تأثیرش بیشتر نبوده باشه، قطعاً کمتر نیست. کجای دین گفته که تبلیغ باید فقط در چارچوب مشخص و رسمی انجام بشه؟ البته کسی منکر تبلیغ سنتی نیست که یقیناً لازم است؛ اما مطمئناً کافی نیست! زیادند جوانانی که به هر دلیل، حاضر نیستن از یه روحانی حرفی بشنوند؛ اما در دنیای مجازی، خودشون درخواست دوستی می کنن و تمایل به بحث و گفتگو با یه طلبه دارن.بگذریم! هرروز به تعداد دوستان اینترنتی من افزوده می شد و البته من  اینها رو از برکت ارائه صحیح حقّه اهل بیت می دونم.چقدر از دخترا و پسرایی که با دین و روحانیت غرض و مرضی نداشتن اما به علل مختلف حاضر نبودن یه دقیقه هم پای صحبت یه روحانی بشینن ولی بعد از مدتی از طرفداران پروپا قرص روحانیت می شدن. شاید موفقیت من بخاطر ارائه مطالب دینی با زبان نسل نو و به ظاهر دین گریز بود و شاید هم به ارائه تصویر زیبا و پرمحبت خدا بر می گشت.هرروز که می گذشت، در عین خوشحالی، افسوس بیشتری می خوردم که چرا دوستان هم کسوت من به این دنیای جدید پا نمی گذارن؟ آیا واقعاً هنوز هم ضرورت تبلیغ و نجات جوانان، برای اونا روشن نشده؟! و یا شاید تصور می کنن حتماً باید مخاطب در پای منبرشون زانو بزنه و شاید هنوز به ابزار تبلیغ مسلح نشده اند؟ و شاید فضای مجازی رو معتبر و دارای ثواب اخروی نمی دونن؟! آیا فضای بیرونی جامعه برای انجام گناه مهیّاتره یا دنیای مجازی با هزاران سایت و وبلاگ غیراخلاقی؟آیا دسترسی به اینترنت باعث ترویج فرقه های منحرف نشده؟ همـون فـرقـه هـایی رو می گم که با عضوگیری میلیونی در همین اینترنت، اعضا رو به بهانه شرکت در کنسرت موسیقی و صحنه تئاتر به جلساتشون دعوت می کنند و به انحرافات مختلف دچار می کنن!؟آیا بهتر نیست منشاء شکل گیری این فرقه ها کشف و خنثی بشه؟ آیا عناصر ضد انقلاب برای جمع کردن عده ای برای مخالفت با نظام و آشوب و بلوا از این ابزار استفاده نمی کنن؟ و هزاران شاید و اگر و آیا و اما که بعید می دونم روحانی آگاه به زمان از اون بی اطلاع باشه.جالبه بدونید آمار کاربران اینترنت در کشور از مرز 12 میلیون نفر گذشته و بیش از 8 میلیون وبلاگ توی ایران و صدها میلیون وبلاگ در سایر کشورها فعالند. طبق گزارش یکی از موتورهای جستجوگر صفحات اینترنتی( گوگل) صفحات وب از مرز 24 میلیارد صفحه نیز عبور کرده است.این آمار و ارقام برای وقتی است که هنوز شعار بومی شدن اینترنت، محقق نشده و شهرا الکترونیکی که در سند چشم انداز بیست ساله پیش بینی شده، شکل نگرفته . در شهر الکترونیکی شهروندان قادرند در بازارهای جهانی فعالیت کرده و به مبادله ثروت و دانش و فرهنگ - به دور از محدودیت جغرافیایی و فیزیکی و اقتصادی در کوتاهترین زمان - بپردازند و این یعنی استفاده همگانی از اینترنت.این مطلب رو هم حتماً شنیدید که کشور آمریکا سالیانه 400 میلیارد دلار هزینه صرف تبلیغات می کنه که به لحاظ کیفیت بالای صدا، تصویر و متن و... موجب جذب بیشتر مخاطبان میشه. و این یک تهدید عظیم برای متولیان فرهنگی و دینی کشور ماست.

بنابراین فکر می کنم یکی از مصادیق( با زمان حرکت کردن) می تونه گسترش فعالیت های مجازی و مقابله با تهاجم همه جانبه دشمن با سلاح خود او باشه. البته هستند کسانی که واقعاً در حال فعالیت شبانه روزی اند و مقابل موج گسترده تبلیغات دین گریزی ایستاده اند اما آمار آنها در برابر کاربران میلیونی بسیار ناچیز است. پس یا انصار دین ا... فضای مجازی را دریابید.

 

 


مصاحبه با یک طلبه ناموفق!/ محمد خدادادی

این مصاحبه واقعی نیست!!!
- لطفا خودتان را معرفی کنید.
. به نام خدا اولا تشکر می کنم که این گفت گو را با من ترتیب دادید و امیدوارم این گونه مصاحبه ها روز به روز بیشتر و فراگیرتر شود!من....... هستم که در سال 1376 هجری شمسی وارد حوزه علمیه شدم و شروع به تحصیل کردم.
- از اساتید برجسته ای که داشتید؛ بفرمایید.
·متاسفانه هیچ یک از اساتیدم را به خاطر ندارم؛ شاید به خاطر این باشد که من هیچ یک از اساتید خود را در حد استاد نمی بینم! چرا که استاد باید باب میل شاگرد تدریس کند!
- یعنی منظورتان این است که استاد، در یک کلاس 20 نفره بر اساس میل و سلیقه همه شاگردان به صورت مجزا تدریس کند؟!
دقیقاً همین طور است!
- خوب این که عملا اتفاق نخواهد افتاد!؟
من هم عرض کردم که هیچ یک از اساتید را در حد استاد نمی بینم!
- بگذریم! نظر شما در مورد احترام به اساتید چیست؟
·  با توجه به صحبت های گذشته، به نظر من به استادی باید احترام گذاشت که از لحاظ علمی و قدرت بیان قوی ترین استاد است! به این ترتیب که هرچه استاد در تدریس قدرت بیشتری داشت، احترام بیشتری باید توسط شاگردان گذاشته شود و بالعکس!
- جناب عالی! دوره مقدمات را چگونه گذراندید؟
·  
با توجه به این که از اسم این دوره برمی آید، خیلی وقتم را صرف دروس مقدماتی نکردم و سعی کردم در شب های امتحان با استعانت از شروح فارسی رایج، نمره قابل قبولی را کسب کنم تا از مزایای ممتازین کمال استفاده را ببرم! در عوض وقت هایم را در جای دیگری استفاده کردم.
- بنابراین شما به مباحثه و پیش مطالعه و پس مطالعه هیچ گونه اعتقادی نداشتید؟!
·   همین طور است! چون اصولا این گونه وقت تلف کردن ها برای طلاب کم استعداد و یا بی استعداد است؛ مگر طلبه ای که یک بار درس را از استاد خود فراگرفته، نیازی هست دوباره همان درس را برای دیگری، مو به مو تکرار کند؟!!
- از خصوصیات غیر علمی خود در دوره مقدمات بفرمائید.
·   بنده هم مانند برخی از طلبه ها سعی کردم خیلی ممحز در درس و مباحثه نشوم و سعی کردم طلبه بروز و اجتماعی ای باشم! لذا هر ماه وارد کلاس های مختلفی از جمله، خوشنویسی، کامپیوتر، زبان های انگلیسی و فرانسه، داستان نویسی، تئاتر، استخر و شنا، فوتبال حرفه ای و.... می شدم.
- خیلی جالبه! جناب عالی تمامی این رشته ها را با هم کسب کردید؟!
     نه خیر! عرض کردم هرماه یک رشته جدید انتخاب می کردم!
- خب این که عملا هیچ فایده ای ندارد؟! و شما را متخصص در آن رشته نمی کند؟!
·   بنده اعتقادی به تخصص گرایی ندارم؛ بلکه طلبه باید با همه رشته ها آشنایی ابتدایی را داشته باشد تا در وقت لزوم به اصطلاح امروزی ها، کم نیاورد!
- از تحصیلات عالیه تان بفرمایید.
·   بنده به علل مختلف از جمله ازدواج زودهنگام و شرایط نامساعد اقتصادی و بالتبع کم شدن انگیزه تحصیل و وارد شدن به عرصه تبلیغ، فرصت زیادی برای خواندن درس های این دوره پیدا نکردم اما مقید بودم تا جایی که وقت باقی بود در کلاس ها منظم شرکت کنم!
- فرمودید تبلیغ؛ از روشهای تبلیغی و مهارت هایتان برای ما بگوئید.
·   با توجه به نیازهایی که در زندگی یک طلبه پیش می آید از جمله گذران زندگی و کسب روزی، قطعا او را به سمت و سوی تبلیغ پیش می برد تا جایی که شب و روز او در امر تبلیغ سپری می شود! بنده هم از این امر مستثنی نبودم و با ورود به سطح 2 ، معمم شده و وارد عرصه تبلیغ شدم . از کارهای  تبلیغی بنده می توان به عمده کارم یعنی برگزاری نماز جماعت در چند محل مختلف اشاره کرد ( که انصافا کار سخت و پرهزینه ای است) از دیگر فعالیت های تبلیغی ام می توان به منبرهای ماه مبارک و محرم اشاره نمود که آن هم به جهت عدم رجوع به منابع سخنرانی، کار بسیار مشکلی است که در برخی اوقات حتی به شخصیت انسان توهین می شود!
- چطور؟!
·   مثلاً بنده چندین سال پیش در یک روستایی تبلیغ رفته بودم که از قضا یکی از اهالی روستا با ورود بنده از دنیا رفت و بالطبع از من خواستند تا اعمال کفن و دفن را به عهده بگیرم. بنده نیز با وجود اینکه در سال اول حوزه و در کتاب آموزش فقه کاملا این اعمال را فرا گرفته بودم اما چون وقت رجوع دوباره را نداشتم به همین جهت به آنها جواب منفی دادم و
آن ها هم بی شرمانه به لباس روحانیت توهین کردند! و قشر روحانیت را به زیر سئوال بردند!
- از تخصص و مهارتتان چیزی نفرمودید؟!
   تبلیغ به صورت عمومی و در مناسبت های خاص!
- شما در امر پژوهش هم سهمی دارید؟ ( با توجه به اهمیت پژوهش در حیات علمی یک طلبه) و تا به حال کار پژوهشی انجام داده اید؟
·   بنده مقالات مختلفی را در سال های اولیه حوزه به معاونت تحقیقات حوزه ارائه کردم که در برخی سال ها نمره خوبی کسب کردم. البته برای کسی مثل بنده که وارد عرصه تبلیغ شدیم دیگر نیازی به مسائل پژوهشی از جمله نوشتن مقاله نیست، بنده در همان سال ها از معترضین به این طرح بودم و هستم!
- به نظر جناب عالی؛ رسالت های مهم حوزه و روحانیت در عصر جدید چیست؟
·   خب رسالت های حوزه کاملا روشن است! اما در سال های اخیر متاسفانه دایره فعالیت ها و رسالت های روحانیت را گسترش داده اند و حتی جهانی اش کردند! که این تفکر کاملا غلط است!
- علت اش چیست؟!
·   اولا، چه کسی تشخیص داده که رسالت های روحانیت باید گسترده تر از گذشته باشد؟! ثانیا مگر چقدر امکانات به عهده یک طلبه است که بتواند جهانی فکر بکند؟! و جهانی فعالیت کند؟! ما اگر بتوانیم یک مسجد کوچک در یک روستای دور افتاده را اداره کنیم و نماز جماعتش را برقرار کنیم، کافی است و دلیل و اماره ای مخالف آن نداریم!
- حضرت عالی فکر می کنید حوزه با مقتضیات زمان حرکت می کند یا نه؟
·   چرا که نه! این تفکر مسموم چیست که حوزه نمی تواند پاسخگوی نیازهای مردم باشد؟! بنده در همین چند سالی که وارد عرصه تبلیغ شدم، در هر مسجدی اعم از شهر و روستا که رفتم، اولا خیلی از مردم سئوال مبهم و تازه ای ندارند و ثانیا اگر سئوالی هم داشته باشند، بنده جواب خوبی به آنها دادم! به طوری که کاملا قانع شده و سئوال دیگری در ذهنشان پیش نیامد! پس چطور روحانیت و حوزه نمی تواند پاسخگو باشد؟!
- به عنوان آخرین سئوال انتظار جناب عالی از حوزه و مسئولین آن چیست؟!
·   مهمترین دغدغه ای که یک طلبه می تواند داشته باشد وضعیت معاش اوست که مسئولین باید توجه بیشتری نسبت به گذشته داشته باشند. امیدوارم روزی برسد که تمام این مشکلات و دغدغه ها پایان یافته باشد و طلبه ها با خیال راحت در حجره ها و سر خانه و زندگیشان نشسته باشند.
- از این که فرصت تان را به ما دادید متشکرم.
      من هم خیلی ممنونم!

 


گفت و گو با حجت الاسلام نصیری ( روحانی و مبلغ نمونه کشوری) /بخش

* شما حضور مؤثری در جامعه و در بین جوانان دارید. به نظر شما حداقل آگاهی و مهارت یک طلبه برای ورود به این عرصه، در چه چیزهایی و در چه حدی باید باشد؟

تجربه بر این تعلق گرفته که اصل تقویت اصول و مبانی حوزوی است و بعد از آن با مشاوره گرفتن از اهل فن و در پی شناسایی استعدادها با شاخه هایی از علوم انسانی مثل روانشناسی، جامعه شناسی، تربیت و... آشنایی داشته باشند البته امروزه تخصص یک اصل غیر قابل انکار و اغماض است.

*ارتباط یک طلبه با حوزه سیاست را چگونه ارزیابی می کنید؟

از طلبه به عنوان یک فرد تحصیل کرده و تأثیر گذار در جریانهای اجتماعی انتظار می رود که دارای بینش سیاسی بوده و آگاهی سیاسی اش از عامه مردم بیشتر باشد. طلبه باید تحلیل گر بوده و از هر گونه باند و گروه گرایی پرهیز کند.

* نظرتان در رابطه با لباس روحانیت چیست ؟

لباس هر انسانی متناسب با ارزش ها و بینش هایی که به آن معتقد است. یک طلبه با این فرم لباس، اعلام می دارد که جا پای پیامبر گذاشته و در حقیقت این لباس افتخاری است که هر لحظه رسالت خیرش را یاد آور می شود.

* با توجه به گستره و نوع فعالیت هایی که دارید، آیا بودن در لباس و زی طلبگی برایتان محدودیت هم دارد یا نه؟

آن روزهایی که شهر پر از آشنا بود و جمع انگیزه ما پر از اشتیاق فهمیدن و فهماندن، لباس برایم یک مدال افتخار بود. اما این روزها اول باید خودت را ثابت کنی تا همگان بدانند لباسی که بر تن داری به پاس حرمت علم و دین است؛ و دفاع از حرمت این لباس، تنها با سلاح علم و اخلاق مقدور است. پس باید طلبه ای باشیم در کسوت طلبگی نه هیأت ظاهری لباس، پرچم حقیقی دین مداری ودین خوانی ماست. اما بعضی محدودیت های لباس پوشیدن، لذت هایی را به دنبال می آورد.

* در حال حاضر به چه فعالیتهایی مشغول هستید؟ 

گفتگوی ویژه با جوانان، تدریس قرآن، فعالیتهای تربیتی و آموزشی با خانواده دانش آموزان در مدارس.

* به زبان ثانی هم آشنایی دارید؟

سفارش مقام معظم رهبری بر زبان انگلیسی هم هست. بنده چند سالی در مراکز آموزشی، گرامر تدریس می کردم و هم اکنون قرآن به زبان انگلیسی با ترجمه استاد آربری و پیکتال تدریس می کنم.

* مختصات طلبه هزاره سوم از نظر شما چیست؟

اگر مختصات طلبه های امروز را بخواهم به صورت 3 ضلعی ترسیم کنم : اجتهاد مسلم، تقوای مبرّز و حرکت مدّون در راستای اعتلای فرهنگ دینی و هدایت جامعه جهانی به سوی قله های معرفت، اضلاع آن است.

* افکارتان چند سانت قد دارد ؟

سؤال جالبی است، افکار من از متر بالاتر و از میلی متر پایین تر است. بستگی به طرف مقابل دارد. شاید کوچکتر از اتم باشد و قابل رؤیت نباشد ولی مطمئناً اتم ذات یک عمل بزرگ است. اگر نباشد به دنبالش خیلی چیزها اثر وجودی شان را از دست می دهند؛ و شاید زمانی که خدا در افکارم شریک است و صاحب افکارم به شمار می رود، به وسعت قلب خدا باشد و اگر نه، محدود به کوچکترین ها.

* اولین چیزی که با شنیدن این کلمات به ذهن شما تداعی می شود:

 استاد : رابطه بین مبتدا و خبر

مباحثه:  ملکه درس

حجره : یک حجم پر از شور

کمال : آرزوی بودن، بهانه ماندن، شوق رفتن

تفکر:  شاهراهی برای رسیدن به حقیقت

زیبایی : جلوه ای از او، ستاره ای در این ظلمت فراگیر و صبوری برای دین خورشید

شعر : اقیانوس آرام روح

موسیقی:  گوش می دهم

سکوت : فریاد بلند

واژه:  کلید قفل بسته سکوت

عشق : امانتی سنگین، اگر قلبی به وسعت آسمان داشته باشی

*یک سفارش به خودمان؟

سفارش مولایمان علی (ع ( خیلی زیباست: برخیزید و دامن همت به کمر زنید، بکوشید و بجوشید، غوغای زندگی بر پا دارید تا زنده اید زندگی کنید...

* یک دعا برای خودتان ؟

دعا می کنم این لباس ردای بیداری، ابزار نبرد، اسباب هیچ شدن و منشأ وصل با خلق و خالق باشد.

* مهم ترین سئوالی که ذهنتان را مشغول می کند؟

سالها فکر من این است و همه شب سخنم                      که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟                              به کجا می روم آخر ننمایی وطنم ؟

* مهمترین دغدغه شما؟

بیا که خوب بمیریم، مثل آدم ها                                   نه اینکه زنده بمانیم با ندانم ها

تمام حاصلمان خورد و خوابمان بوده است              بیاد روضه بخوان از زیادی کم ها

من از تمام خودم خاطرات بد دارم                       ولی تمام می شود این غصه ها و ماتم ها

* حرف آخر:

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی                        دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی

سفید زندگی کنیم و سبز بمانیم و سرخ راه پرواز را طی کنیم.

 


گفت و گو با حجت الاسلام نصیری( روحانی و مبلغ نمونه کشوری)/ بخش ا

    نظر

ضمن معرفی خودتان، بفرمائید در چه سالی وارد حوزه شدید؟

بنده محمد نصیری، متولد 1359 در شهرستان قزوین هستم و در سال 78ـ77  افتخار ورود به حوزه را پیدا کردم.

*شما از طلبگی چه تعریفی دارید و چطور شد که تصمیم به ورود در جرگه طلبگی گرفتید ؟

طلبه در لغت به معنی دانشجوست، اما طلبگی انتخاب آگاهانه یک روش و منش در زندگی است. طلبگی یعنی قدم گذاشتن در مسیر انبیای الهی و شاگردی در مکتب آنان در حد توان.  اما چگونگی طلبه شدنم، در دوره دبیرستان یک تیم چهار نفره ای بودیم که با هم درس می خواندیم. بعد از قبولی در دانشگاهای معتبر کشوری، با مشورت دوستان و زبدگان علوم اسلامی، تصمیم گرفتیم تا انصراف از دانشگاه را به عنوان امتیازی برای قبولی در حوزه انتخاب کنیم.

* آیا تاکنون تردید به سراغتان نیامده؟ آیا در انتخابتان دچار تردید نشده اید؟

تردید قبل از انتخاب، طبیعی است اما کسی که آگاهانه انتخاب کند و به اینکه قدم در چه راهی و در چه جایگاه رفیعی گذاشته واقف باشد، هیچگونه تردیدی نخواهد داشت.

*از چگونه طلبه شدن بگذریم، چرا طلبه شدید؟ از چه چیزی آگاه بودید که به یک انتخاب آگاهانه دست زدید؟

جوانی، شور، نشاط و... عمرم را خرج کنم تا لذت فهمیدن را بچشم. برایم جالب است که استاد مطهری (ره) انگیزه خود را از روی آوردن به حوزه، دست یافتن به تصویری درست از جهان ذکر می کند.

* یک طلبه از نظر شما چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟

اول، داشتن علاقه مفرط و اعتقاد یقینی به این راه است. دوم، خود سازی و بعد قرار دادن مردم در مسیر هدایت که باید علم آموزی کند و آن را با عمل و فهم و بصیرت قرین نماید    به طور کلی طلبه باید دنیایی سرشار از پشتکار و زحمت خستگی ناپذیر داشته باشد تا لذت دینداری و ساختن جامعه دینی را به دست آورد.

به تعبیر بهتری که می توانم عرض کنم : طلبه علاوه بر اینکه باید معمار روح خود باشد، باید معمارگری روح انسانهای دیگر را هم برعهده بگیرد.

* حوزه چه جور جایی هست و مقصد نهایی آن چیست؟

حوزه، نزدیکترین راه برای رسیدن به سر منزل مقصود. ولی آنچه مهم است، خود طلبه و پشتکارش است که با کمک حوزه می تواند مقصد نهایی آن یعنی اجتهاد و اسلام شناسی را طی کند.

*به نظر شما، چه آسیب ها و آفاتی ممکن است طلاب جوان را از مقصد باز دارد؟

اولین آفت و آسیب، عجله است. طی کردن مراحل آموزش در مدت زمان معقول و صبور بودن در طی این مسیر طولانی امکان رسیدن به هدف را بهتر و بیشتر میسر می سازد. دومین آنها کمرنگ شدن انگیزه اولیه است که باید مراقب بود و ارتباط با استایدی که متخلق به اخلاق حسنه اند، جبران کننده این ضعف است... کتاب آداب الطلاب و آفات الطلاب از حضرت آیه الله مجتهدی و کتاب میقات سبز از استاد هادوی تهرانی قابل استفاده است.

* آیا حوزه به تنهایی برای طلبه امروز کفایت می کند؟

محصور شدن فقط در حوزه کافی نیست. حوزه تقریباً محرک و موتور حرکت ( motivation ) برای یک طلبه است. موفقیت هر طلبه مرهون همت و تلاش اوست. به نظرم حوزه تا نگاه جهانی نسبت به واقعیت های جهانی و آرمان روحانیت نداشته باشد، با قله های ترقی فاصله دارد. موج اسلام خواهی در دنیا به قدری اوج گرفته که ما در حال حاضر به صدها هزار طلبه نیاز داریم. ولی آیا چشم اندازی بر این اساس تنظیم شده ؟؟ معتقدم که فرمایشات رهبر معظم انقلاب که در راستای تحول عظیم بیان گریده، اجرایی شود، بزرگترین کمک است.

* طلبه ها چقدر در مسیر قرار دارند؟ دلمشغولی را چگونه می بینید؟  

در مسیر طلبگی بودن و طلبه ماندن هنر بزرگی است. اینکه بتوان با حسن اختیار، موجبات توفیق الهی را فراهم کرد، هنر ویژه ای است باید از خود طلبه ها پرسید که با انگیزه هایی که داشته اند و آرمانهایی که باید به آن می رسیدند چه نسبتی برقرار کرده اند. و اما دلمشغولی ها اگر در راستای ترقی و حرکت باشد و مصداق آیه (حریص علیکم) برای هدایت خود و جامعه باشد، ارزش دارد.

*شما موفقیت های زیادی در زمینه های درسی، مشاوره و ارتباط با نسل جدید و... داشته اید. سهم خاص حوزه در موفقیت های شما چه میزان است؟

می گویند با بال زخمی پر کشیدن هنر است اما همیشه برای پرواز، وجود دو بال ضروری است. قطعاً با حضور اساتید دلسوز در حوزه، یک بال برای موفقیت فراهم است. یعنی حوزه می تواند تا حدی عامل باشد اما بال دوم بستگی به خود ما دارد. هر گاه احساس رضایت از به ثمر رساندن خیر الهی  (خوشبختی) را در خود ببینم، موفق خواهم بود.


نردبان موفقیت/ محمد حسین زارعی

    نظر

موفقیت واژه ای زیبا و پرمعناست. واژه ای جذاب و دلربا، تا شنیدم به سمتش جذب شدم. با خود گفتم: «چگونه می توان موفق شد.»از خیلی ها پرسیدم، با خیلی ها مشورت کردم، پاسخی نگرفتم، اما این سؤال را هیچ گاه فراموش نکردم، تا یک روز با استاد بزرگی برخورد کردم. از او پرسیدم، فرمود: باید زحمت بکشی، سختیها تحمل کنی و بدانی که رسیدن به موفقیت، آرزوی مشترک تمام انسانهاست ولی عده محدودی می توانند لذت رسیدن به این آروزی مشترک را بچشند. از او پرسیدم: استاد، موفق ها چگونه عمل می کنند؟ چه ویژگیهایی دارند؟ فرمود: موفقیت یک نردبان است و باید از نردبان پله پله بالا رفت، و او اینگونه پله های نردبان را توصیف کرد.

پله اول : موفق ها خودشناس و خود باورند

موفقیت یک تصادف نیست، بلکه یک بازی درونی است، برای موفق بودن، باید اول در ذهن خودتان موفق باشید، باید از نقاط ضعف و قدرت، از حقوق و مسؤولیت ها آگاهی و تصویر واقع بینانه از خودتان داشته باشید.  او با تبیین زیبایی ادامه داد و گفتاز آن جا که نوع رفتار ما ناشی از احساسات، افکار و نگرش ها، نوع برداشت ها، طرز تلقی، باورها و میزان اعتماد به نفس و عزت نفس ماست، خود شناسی و خود باوری مثبت عامل مهمی در موفقیت هایمان به شمار می آید. وقتی خود شناسی وخود باوری مثبت را کسب کردیم، برای خودمان ارزش قایل می شویم، از روحیه انتقاد پذیری برخوردار و نسبت به ارزش ها و اعتقادات آگاهی و از آن فاع می کنیم و احساس خوشنودی و رضایت خاطر داریم. در مقابل فشارها و ضربه های روانی و اجتماعی مقاومت بیشتری از خود نشان می دهیم.

پله دوم : هدفمندند

بعد از اینکه خود را شناختیم، پله دوم و عامل بسیار مهم تعیین هدف شفاف و معین و پایدار است و یک بررسی20 ساله دانشگاهی نشان می دهد 97% افراد جامعه اهداف مبهم و غیر شفاف دارند و فقط 3% دارای اهداف مشخصی هستند و راندمان حاصل از عملکرد گروه 3 درصدی در تمامی موارد از عملکرد گروه 97 درصدی بیشتر است. از او پرسیدم. هدف چیست؟ فرمود: «هدف عبات است از آمال و آرزوهای مشخصی که برای رسیدن به آن نیاز به تلاش و سخت کوشی مستمر و فراوان است.» و ادامه داد:اهداف انسان مثل خود او موجوداتی هستند، می بینند و می شنوند و برای همین است که خود را از انسان های تنبل دور می کنند.  البته اهداف باید مثبت، مشخص، به نفع خود و به نفع دیگران و جامعه و قابل دسترس باشند و از پراکندگی و تشتت به دور باشد تا موفقیت را حتمی کند. چنانکه شیخ بهایی نابغه شرق، متخصص علوم طبیعی، ریاضی و اسلامی می گوید: من با دانشمندان نامداری که ذی فنون بودند و در رشته های گوناگون کار کرده و اطلاعات وسیعی به دست آورده بودند وارد بحث و مذاکره شدم و بر همه آنها پیروز گشتم، ولی هر موقع با متخصص یک فن یعنی کسی که تمام نیروی خود را در یک رشته به کار برده بود به بحث پرداختم، سخت مغلوب شدم، زیرا بر اثر متناهی بودن نیروی فکر زوایایی از هر علم برای من مخفی مانده بود.

پله سوم : مهارت جو و دارای برنامه اند.

حقیقت این است که در زندگی ما بادها خواهند وزید، باران خواهد بارید و رودخانه ها طغیان خواهند کرد، ما نمی توانیم از آمدنشان جلوگیری کنیم، تنها می توانیم برای آمدنشان مهیا شویم، یعنی به کسب مهارت ها و خصوصیات ویژه بپردازیم.  او می گفت : ساده ترین مسؤولیت ها هم نیاز به کسب مهارت ها و خصوصیات ویژه دارد، چه رسد به تحصیل علوم حوزوی و زندگی طلبگی که انسان مسؤولیت بسیار سنگین بر عهده دارد. با این حال باید اهداف شخص مثبت، قابل دست یابی و به نفع خود و جامعه باشند، بعد ببینید برای رسیدن به این اهداف چه مهارتهایی نیاز دارید و به دنبال کسب مهارتهایی باشید که برای رسیدن به آن اهداف مورد نیاز است، یاد بگیرید که برای رسیدن به جایی که می خواهید برسید، همیشه کاری را انجام دهید که باید انجام شود. مهارتهایی همچون مهارت موفقیت در تحصیل، مهارت خود آگاهی، مهارت پژوهش، مهارت یادداشت برداری و... را باید کسب کنید تا از این نردبان پله ای را بگذرانید.

پله چهارم : عمل و تلاش آگاهانه همراه با تحمل سختیها

او می گفت: « وقتی قرار است یک نفر اولین باشد، چرا آن نفر شما نباشید » از این جمله اش به فکر فرو رفتم، و از خود پرسیدم. واقعاً چرا ؟؟؟ سخنانش ادامه پیدا کرد و فرمود: اگر به جای توقف در مقابل تابلوی«من موفقم»! « یا من شکست خورده ام » فقط سعی کنید برای دستیابی به آرزوهایتان شبانه روزکار کنید، در آن صورت مطمئن باشید که هیچ تابلویی جرأت سبز شدن مقابل شمارا پیدا نخواهد کرد. اگر به افراد موفق بنگرید، می بینید آنها لزوما، باهوش تر و سریع تر از دیگران نبوده اند، بلکه پشتکار بیشتری داشته اند، چنانکه گفته اند: درخشش و موفقیت افراد تنها به 20%استعداد آنها و 80% بستگی به تلاش آنها دارد. او نمونه ای از تلاش دانشمندان و علماء بزرگ را بیان کرد و فرمود: ادیسون برای تکمیل پاره ای از اختراعات خود شبها و روزها در آزمایشگاه می ماند و بارها اتقاق می افتاد که دو سه روز از آزمایشگاه بیرون نمی آمد. ابن رشد، دانشمند اسلامی، از موقعی که با کتاب آشنا شده بود، حتی یک روز از عمر خود را بدون مطالعه و تفکر نگذرانده بود. ناپلئون شبانه روز 5 ساعت می خوابید. آیت الله بروجردی می گفتند: یک شب درباره یکی از مسائل علم اصول فکر می کردم و می نوشتم، چنان سرگرم مطالعه، تفکر و نوشتن بودم که رنج بی خوابی را ملتفت نبودم، یک مرتبه صدای مؤذن به گوشم رسید، متوجه شدم که هوا دارد روشن می شود و من از آغاز تا پایان شب سرگرم کار بوده ام. آیت الله سبحانی می گوید: از استاد مطهری سؤال شد که شما چقدر مطالعه می کنید، استاد در پاسخ گفته بودند: در حد مرگ. نیوتن می گوید: اگر من به جایی رسیده ام بر اثر کار و کوشش است.  درزندگی پاستور دانشمند بزرگ فرانسه می خوانیم که شعار اصلی او طول زندگی « کار» بود. او در پایان پله چهارم فرمود: دنیا سکوهای افتخار و بهترین صفحات تاریخ را برای کسانی نگه می دارد که از همه بیشتر توانایی تحمل سختی ها و مشکلات را داشته باشند.

پله پنجم: استقامت، صبر، انعطاف

موفقیت مراحل متداول دارد، یک اتفاق ناگهانی نیست، باید استقامت کرد، صبر نمود و در مقابل مشکلات زانو نزد، چون جاده ای که به سوی موفقیت می رود، همیشه هموار نیست و بی شک انسان در این مسیر با مصائب گوناگون مواجه خواهد شد. هاروی، کاشف گردش خون، هشت سال مشغول آزمایش بود، تا به نظریه خود یقین و اطمینان کرد. شهید مطهری می فرمودنند: گاهی اوقات از فرط خستگی، دیگر گوشم نمی شنود و پاهایم تحمل وزن بدنم را نمی کند. پس استقامت کنید و انعطاف پذیر باشید و آنقدر در رفتارتان تجدید نظر کنید تا به خواسته هایتان برسید. اگر همیشه کاری را بکنید که همیشه کرده اید به نتیجه ای می رسید که همیشه گرفته اید.

پله ششم : نتیجه

 پس اگر خودشناسی و خود باوری مثبت در وجود شما تبلور پیدا کند و برای زندگی خود اهداف مشخص و معین داشته باشید و برای رسیدن به اهداف، به دنبال مهارت ها و خصوصیات ویژه باشید و آن را کسب کنید و در کنار آن عمل و تلاش، آگاهی همراه با استقامت، صبر و انعطاف پذیری داشته باشید، آنچه را که می خواستید، به آن خواهید رسید « انسان موفق » برازنده شماست.او سخنانش را به پایان رساند از او تشکر کردم و تصمیم را گرفتم که....

به امید موفقیت و پیروزی ،نتیجه استقامت، صبر، انعطاف پذیر ،عمل و تلاش آگاهانه ،مهارت جو و برنامه ریز ،هدفمندی ،خود شناسی و خود باوری

 

 


ای پاسبان( سرمقاله)

حوزه به مثابه یک کل ،که دارای ابعادی و اجزایی است، یک موجود زنده است؛ یعنی رشد دارد، نکث دارد، تحرک دارد، جمود و رکود دارد، ممات دارد؛ یک موجود زنده است"1 این تعابیرمقام معظم رهبری خود به خود این سوال را در ذهن می پروراند که اکنون، این موجود زنده در چه وضعیتی است؟ آیا در مرحله رشد و تحرک و نشاط است یا در جمود ورکود به سر می برد؟ حیات دارد یا ممات ؟ البته پاسخ این سوال با طرح مساله آینده نگری و مساله لزوم تحول از طرف معظم له بر همگان روشن است. ولی تحلیل رکود، جمود و عقب ماندگی حوزه های علمیه در برهه زمان معاصر از طرف ایشان، شنیدنی تر است. شاید در نظر شما پیروزی انقلاب اسلامی مایه پیشرفت و شکوفایی حوزه های علمیه شناخته شود ولی رهبر انقلاب همین مزیت و مایه پیشرفت را علت عقب ماندگی حوزه ها میداند. به اعتقاد ایشان "پیدایش انقلاب و سرعت تحولاتی که ناشی از پیدایش این برق عظیم در جامعه بود، همه چیز را عقب نگه داشت ، حوزه های علمیه هم عقب است"2 البته اشتباه نشود؛ انقلاب اسلامی اوج تحول و ترقی بود و در ماهیت آن عقب ماندگی جایگاهی ندارد ولی سرعت ترقی و تحول ، شرایطی را بوجود آورد که عدم درک درست آن، موجب عقب ماندگی برخی نهادها گردید . بنابراین باید قبول کرد که حوزه های علمیه نیز خود را متناسب با تحولات جامعه انقلابی، مدیریت و سازماندهی نکرده و درک صحیحی از مقتضیات، شرایط و مسئولیت های جدید نداشته اند .اما مگر چه مقتضیات و مسئولیت های جدیدی پیش آمده و چه نیاز هایی بعد از انقلاب اسلامی رخ نموده که غفلت حوزه ها از آن باعث عقب ماندگی و رکود آنها شده است؟ اساسا حوزه و روحانیت در گذشته چه کارکرد هایی داشته و درحال حاضر چه کارکرد هایی باید داشته باشد ؟ در گذشته به چه نیاز هایی پاسخ گفته ونیازهای جدید چیست؟

با نگاهی به عملکرد تاریخی این نهاد مقدس در می یابیم که روحانیت در تطور و تکامل تاریخی خود همگام با زمان و نیازهایش حرکت نموده و ماموریت خود را به درستی به انجام رسانده است. عمده ترین حرکت روحانیت در گذشته معطوف به چند محور اصلی بوده است: 1- حفظ،گرد آوری و تنظیم منابع اصلی دین از قبیل قرآن کریم و احادیث نبوی و ولوی از اندراس و چپاول غارتگران

2-جهاد علمی در راستای فهم درست دین و جلوگیری از بد فهمی و انحراف و دستیابی به معرفت دینی ناب.

3- ابلاغ و رساندن پیام الهی به گوش مردم با وجود محدودیت هایی که بر مذهب شیعه اعمال می گردید.

4-حضور جدی در مهمترین مسائل دنیوی یعنی سیاست و نفی حق ولایت ازحکومت های غیر معصوم.

بر اثر رهبری سیاسی روحانیت بود که شیعه توانست موجودیت خود را به عنوان یک جریان مستقل حفظ کرده،عضوگیری کند و توسعه یابد.به موجودیت خود رسمیت بخشیده و ایران را به دژ نفوذناپذیر خود تبدیل کند و در موقعیتی مناسب ضمن سرنگونی طاغوت، نظام الهی خود را تاسیس نماید.

البته نباید منکر برخی اشتباهات تاریخی حوزه و روحانیت گذشته بود ولی جهت گیری علمی، تبلیغی و سیاسی روحانیت و نتایج نهایی به دست آمده از آن، اعتلای خاصی به سلف صالح بخشیده و موجب ارزیابی موفقیت آمیز از ماموریت های آنها می گردد.  

با پیدایش و به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی مثل تمامی انقلاب های جهان تحولاتی در عرصه های مختلف فکری، سیاسی ، اجتماعی ....رهبران و مردم به وجود آمد؛ اما به لحاظ ماهیت دینی اسلامی انقلاب ایران، بیشترین و زیربنائی ترین تحول را در نوع نگاه به دین و اسلام شاهد هستیم. اگر تا قبل از انقلاب نگاه های فردگرایانه و حداقلی بر دین سایه افکنده بود، با ظهور انقلاب اسلامی، حضور اجتماعی و اجرائی دین نیز مورد مطالبه قرار گرفت. تغییر رویکرد از دین حداقلی به دین حداکثری، نیازها و تقاضاهای جدیدی را مطرح کرد که بیش از همه زعمای دین و حوزه های علمیه را به مصاف می طلبید؛ چرا که با پیدایش نگاه حداکثری، اولین جایی که برای کشف سیاست های درست مداخله دین در روابط اجتماعی و اجرائی باید به آنجا رجوع کرد، حوزه های علمیه و عالمان دینی هستند.

این نگاه حداکثری به ضمیمه تشکیل حکومت اسلامی و لزوم نظام سازی و جامعه پردازی، حوزه های علمیه را با انبوه نیازهای جدیدی مواجه ساخته که تا قبل از آن تصور چنین مسئولیت ها و ماموریت هایی را نیز در سر نمی پروراند .

انقلاب اسلامی در ذات خود فرصت است؛ فرصت بزرگی که برای اثبات عملی آرمان ها و باورهای 1400 ساله در اختیار روحانیت قرار گفته است. فرصتی برای اینکه اثبات کنیم اسلام، دین جامعه و زندگی است؛ فرصتی برای اینکه اثبات کنیم، گزاره های دینی بسیار کارآمدتر از عقل بشری، تمدن سازی و جامعه سازی می کند. فرصتی برای اثبات سبک جدیدی از زندگی جهانی در سایه مهر و عطوفت اسلامی و فرصتی برای جهانی شدن مولفه ها و آموزه های ناب اسلامی.

اما استفاده از این فرصت ها در چه حد و اندازه ای بوده است؟ آیا اساسا به درک درستی از این فرصت ها رسیده ایم؟ آیا شرایط و مقدمات لازم را برای استفاده از این فرصت ها ایجاد کرده ایم؟

بزرگ ترین مشکل این است که هنوز نقش های جدید به باور روحانیت نیامده است. حوزه هنوز باور نکرده که حکومت در دست خودش بوده و باید آنرا بازسازی کند؛ خودش باید سر رشته های تحول در زمینه های مختلف را در دست بگیرد؛ خودش باید تئوری پردازی و نظریه سازی کرده و مشکلات تئوریک نظام را پاسخگو باشد .

امروز مجامع مختلف اقتصادی، سیاسی، مدیریتی، فرهنگی و اجتماعی به حضور و نظر روحانیت نیاز جدی دارد و روحانیت باید برای تمام سئوالات جدی آنها، پاسخ های جدی و راهگشا داشته باشد. امروزه وقتی از حوزه و روحانیت در باب نظریه اقتصادی اسلام سئوال می شود، حق (نمی دانم) گفتن برایش متصور نیست. وقتی از نظام مدیریتی اسلام، از شیوه نظامی گری اسلام، از سیاست اسلامی و......سئوال می شود نمی توان سکوت کرد یا جواب(نمی دانم) را تحویل داد. حتی تشخیص اینکه کدام صنعت با شکل گیری جامعه اسلامی تطابق دارد؟ از حوزه انتظار می رود.

امروزه از آستین دولت اسلامی برخی نظریات غیر دینی بیرون آمده و با سود جویی از مفاهیم اسلامی به خورد جامعه داده می شود ولی چون حوزه تصور و تعریف درست و متناسب ازآن مفاهیم نداشته و تخصص های لازم را ندارد، نمی تواند اعتراضی داشته باشد.

حتی تعلیم و تربیت فرزندان ما براساس الگوهای غربی و شرقی صورت می گیرد و مدیریت های ما بر اساس مدل های ژاپنی و ترکی سازماندهی شده و قانونگذاری و پارلمان داری ما به شکل غربی قانونگذاری و تصمیم گیری می کند.

ریشه همه این نابسامانی ها در این است که نهاد مدیر ساز و تربیت کننده نیروی انسانی کشور( دانشگاه) با ساختار، علوم و نظریات کاملا بیگانه با فرهنگ اسلامی ما شکل گرفته و رشد می کند و نظریه بدیلی هم در نقطه مقابل خود نمی بیند. یعنی حوزه به عنوان مرجع تولید کننده علم اسلامی، در تولید و استخراج اصول و مولفه های نظری رشته های مختلف نیز نتوانسته به وظیفه خود عمل نموده و خلا نظریات اسلامی در رشته های مختلف، شائبه ناکارآمدی گزاره های اسلامی را روز به روز در ذهن دانشجوی مسلمان تقویت می کند .

اینها همه نشانه آن است که حوزه و روحانیت هنوز به رسالت های جدید خود ایمان نیاورده و همتش مصروف رساله نویسی است. هنوز برخی در مسائل سده های گذشته خزیده اند و دل خوش به اضافه کردن فرعی بر فرع دیگرداشته و فهم درستی از مسائل روز ندارند تا چه رسد به اینکه پاسخی برای آنها داشته باشند. هنوز سنگینی نگاه فردگرایانه و غیر اجتماعی به مسائل اسلامی، بر گرده علوم حوزوی سنگینی می کند. هنوز طبل جدایی دین و سیاست به اندراس کامل نرسیده و هنوز گفتمان ((آهسته برو، آهسته بیا که گربه شاخت نزند )) گفتمان غالب برخی محافل و کرسی های حوزوی است.

اما حوزه چیست؟ روحانیت کدام است؟ برنامه آینده اش چیست؟ آیا فقط می خواهد به شب های دهه اول محرم بسنده کند؟ آیا روضه خوانی اول هرماه مطلوب اوست؟ آیا جلسات ختم و فوت افراد غایت برنامه ریزی اوست؟ یا اینکه می خواهد نقش های وسیع تری ایفاء کند؟ کارآمدی خود و نظریه ای که 1400 سال جان به پایش سپرده را به اثبات برساند ؟

بدون شک حوزه و روحانیت فعال آن به هیچ وجه مایل به ارتجاع منفی به گذشته نیست و روند تکاملی را در پیش خواهد گرفت. اما الزامات این تصمیم اساسی چیست و حوزه چه راهبردی را باید در پیش گیرد؟ این میزان حضور روحانیت در عرصه های اجتماعی و اجرائی در سال های گذشته کافی است تا بدانیم آموخته هایمان برای اداره یک کشور کافی نیست و باید تغییراتی در نوع نگرش ها و آموزش ها به وجود آید. حوزه اگر می خواهد نقش ها و ماموریت های جدید خود را به نحو مطلوب تری به انجام برساند، باید آموزش هایش متناسب با این نقش ها باشد و شایسته است آموزش و نوع نگرش حوزه به سمت جامعه پردازی و نظام سازی خیز بردارد تا بتواندخود را از انزوای اجباری به دلیل عدم پاسخگوئی به نیازهای جامعه خارج کند.

البته حرکت های مطلوبی در برخی موسسات تخصصی صورت گرفته است ولی همه آنها جنبه حاشیه ای و اقماری دارد. لازم است تا با درک شرایط و ماموریت های جدید، این آموزش ها و موسسات اقماری به متن حوزه گسیل داده شود تا نظریه پردازی در علوم مختلف با پختگی بیشتر صورت گرفته و محصول آن نیروهایی با آشنایی کامل به مبانی اسلامی و مبانی نظری علوم مختلف باشند. ما ناگزیر به طی این مسیر هستیم؛ چرا که اگر پاسخی در حیطه نظر و راهکاری در حیطه عمل به این نیازهای جدید اجتماعی و حکومتی نداشته باشیم، به انزوای اجباری تن خواهیم داد. پس باید خود را از این حالت رکود و خمود و استاتیک خارج ساخته و به صورت کاملا دینامیک و پویا وارد عرصه های جدید بکنیم و بدانیم که درحال حاضربا تلاش برای کارآمد سازی و اجرای دین در قالب یک نظام اجتماعی است که حق وراثت انبیائی و ولائی خود را اداء کرده ایم .  

        1 و2- بیانات رهبرمعظم انقلاب در جمع فضلای حوزه علمیه / آذر ماه 1386