سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه فصل رویش شماره3

خاستگاه روشنفکری/ استاد اذربایجانی

 ( روشنفکر) واژه زیبایی است که معمولاً برای توصیف کسانی بکار برده می شود که کار عمده آنها کار فکری است.

در لغت نامه دهخدا، ذیل کلمه روشنفکر آمده است: ( روشنفکر کسی است که اعتقاد به رواج آیین و افکار نو و منسوخ شدن آیین کهن دارد.)[1] چنانکه در فرهنگ فارسی دکتر معین نیز :

( روشنفکر کسی است کـه دارای فکـر روشن بـوده و در امـور بـا نظر باز و متجدّدانه می نگرد.)[2]

 با این حال تعریف واحدی از روشنفکر نمی توان ارائه کرد، زیرا هرکس متناسب با نظرگاه خودش به تعریفی از روشنفکران دست زده است.اما اصطلاح روشنفکری معنایی فراتر از لغت آن دارد و به فرایندی در تاریخ تفکر بشر و در تحول علمی و فرهنگی مغرب زمین برمی گردد که از آن به عصر روشنگری تعبیر می شود. روشنفکری فرزند مستقیم جهان عصر روشنگری است.البته در همان موقعیت تاریخی هم این اصطلاح را به دشواری می توان تعریف کرد؛ زیرا منظور از آن هیچ مکتب خاص یا نظریات فلسفی مشخص نیست؛ بلکه نمودار نوعی موقف فکری و جهان بینی هایی است که به نحو کلی قابل توصیف است.ظهور روشنفکران در غرب محصول پیدایش جهان بینی های مبتنی به شک و تردید نسبت به عقاید سنتی بوده و از این رو روحیه کلی نهضت روشنگری و مهم ترین ویژگی فکری آنان، خصوصیات عقلگرایانه روشنفکران بوده است. به این معنی که عموم متفکران و نویسندگان این دوره بر این عقیده بودند که عقل بشری یگانه ابزار حل مسائل مربوط به انسان و جامعه است و در سایه چنین گرایشی بود که آنها وضع موجود و نهادهای اجتماعی، مذهبی و سیاسی فرسوده را مورد انتقاد قرار می دادند.نکته قابل توجه آن است که مقصود از عقل در میان اندیشمندان عصر روشنگری، عقلی بود که اعتقاد به وحی، تسلیم در برابر قدرت و مرجعیت، احترام به آداب و سنن.... مانعی برای آن نباشد. مثلاً در حوزه اخلاق این تمایل وجود داشت کـه اخـلاق را از همه مقدمات مابعدالطبیعی و کلامی منفک ساخته و از این حیث اخلاق را به علمی مستقل تبدیل سازند. در قلمرو مسائل اجتماعی و سیاسی نیز وضع بر همین منوال بود.البته در تقابل با وحی و دین اختلافات زیادی در میان فیلسوفان عصر روشنگری وجود داشت و درجه خصومت آنان نسبت به این مقولات متفاوت می نمود، گرچه همگی در خصومت نسبت به استبداد کلیسایی و نسبت به آنچه که آنرا تاریک اندیشی و خودکامگی تلقی می کردند، وحدت نظر داشتند.در این میان بعضی از فیلسوفان مانند کرکگار و ویتگنشتاین برای نجات دین و وحی از تهمت تاریک اندیشی و خرافه گرایی، به فکر چاره جویی افتاده و برای بیرون رفتن از این مشکل، به جدایی حوزه دین یا عقل و وحی، نظر دادند. بدین ترتیب که قلمرو طبیعت و فلسفه، وادی نظرورزی و علم و عقلانیت است و قلمرو دین، قلمرو ایمانی است و هیچگونه ارتباطی بین عقلانیت و امور حیاتی وجود ندارد.این عده به ایمانگرایان شهرت پیدا کردند و در نقطه مقابل آنها، عقل گرایان که محصول دوره روشنگری بودند، نظر دیگری دادند.آنها بر این عقیده بودند که امور غیرعقلانی را نه تنها باید از حوزه اجتماع و سیاست و اخلاق  به کناری نهاد، بلکه از محدوده ذهن نیز باید به کناری گذاشته و التزامی نداشت.بنابراین روشنفکر در تاریخ تفکر غربی به کسانی اطلاق می شود که متعهد به لوازم عقلانیت و دوره روشنگری باشند که بطور مشخص در تقابل یا  وحـی  و دیـن معنی پیـدا می کند.

اما ورود این واژه به ایران به دوره مشروطیت بازگشت دارد. روشنفکری همراه با واژگان و اصطلاحات فراوان دیگری در این دوره به فرهنگ سیاسی واجتماعی و علمی و دینی.... سرزمین ما وارد گردیده که متأثر از سرخوردگی، غربزدگی و عدم آگاهی به لوازم و پیامدهای آن بوده است.بسیاری از روشنفکران در دوره های مختلف تحولات جامعه ایران، تحت تاثیر فرهنگ غربی بوده و جاده صاف کن استعمار بوده اند و منشا آفات زیادی در حیات فکری- اجتماعی و سیاسی ایران می باشند. ( قانون مشروطه عمدتاً آرمان ها و اندیشه های روشنفکران در زمینه حاکمیت ملی و آزادی و برابری بود. همچنین اندیشه های اصلاحات ارضی و اقتصادی و سکولاریسم فرهنگی و ناسیونالیسم باستانی و ضدیت با روحانیت که بعدها در دوران پهلوی اجرا گردید، ریشه در افکار روشنفکران عصر مشروطه داشت.)[3]

قابل توجه است که چنین تفکرات و اصطلاحاتی هیچگاه در میان اندیشمندان اسلامی مجال بروز نیافت و غالباً با تعابیری مثل غرب زده، شبه روشنفکر، هرهری مذهب، بی ریشه، مقلّد، لاابالی و... از این قشر نام برده اند. زیرا اندیشه اسلامی از این حیث تفاوت فاحشی با تفکرات دینی- مسیحی داشت. از یک طرف مسیحیت به یک حاکمیت سیاسی مستبدانه دست یا زبده بود که موجب خودکامگی و بی بندوباری ارباب کلیسا گردیده بود و از طرف دیگر اعتقادات و اصولی در دیانت مسیحی گنجانیده شده بود که به هیچ وجه به عقلانیت و علم بشری قابل جمع نبود. اعتقادانی مانند گردش خورشید به دور زمین و اصولی مانند تثلیت و تجسد خدا در مسیح و.... که سرشار از تناقضات عقلی و فکری بود.این وقایع باعث شد که بعضی از متفکران و فلاسفه اروپایی در برابر حاکمیت استبدادی و انجماد فکری کلیسا نهضت روشنگری را ایجاد کنند و به دنبال آن اصطلاح روشنفکر در فرهنگ سیاسی اروپا وارد شود.اما دو مقوله عمده ای که خاستگاه روشنفکری در غرب و جهان مسیحیت است، در جهان اسلام و میان مسلمانان وجود نداشت. مسلمانان، اولاً: حاکمیت استبدادی دینی ( به این معنا که متولیان دین در راس حاکمیت باشند) نداشتند و ثانیاً در اصول اولیه اعتقادات اسلامی، اصلی در تناقص با عقلانیت وجود نداشت. البته ممکن بود برخی اعتقادات را نتوان عقلانی کرد اما ضد عقل نبودند.به هرحال واژه روشنفکری در تقابل با مطلق استبداد و خودکامگی در دوران انقلاب مشروطه وارد ایران شده و در دهه های بعد نیزاز باب مسامحه، همزیستس مسالمت آمیزی با اندیشه دینی در بین برخی از اندیشمندان اسلامی پیدا کرد؛ چرا که در اصول اولیه دین اسلام، مساله ای برخلاف خرد و عقل احساس نمی شد.

بر این اساس اگر اصطلاح روشنفکری را مترادف واژه لاتین انتلکتوئل ([4]

روشنفکری که در قرن 18 در اروپا ظهور پیدا کرد، عالمی را پی ریزی کرد که در آن تمام مسائل حل شده باشد یا به آسانی حل شود. از اینرو اگر روشنفکری را به معنای نفی سِر و راز در نظر بگیریم به هیچ وجه با دین و معنویت قابل جمع نیست و تناسبی بین آنها نمی توان برقرار کرد؛ چرا که دین و معنویت آکنده از سِر و راز است و امری نیست که بطور کامل، عقلانی بوده و بتوان تمام زوایای آنرا از طریق عقلانیت روشن کرد. بدون شک اگر اینگونه بود دیگر اطلاق دین بر آن مشکل می نمود و نیاز چندانی هم به بعثت انبیاء و رسولان الهی احساس نمی شد.

لذا بکارگیری روشنفکری با این معنایی و لوازم آن، در دین و حتی در فرهنگ ایرانی و شرقی تناقص آمیز است و به هیچ وجه امکان ندارد کسی دیندار بوده و در عین حال روشنفکر هم باشد. چرا که با توجه به لوازم روشنفکری، می بایست از دینداری اصیل خویش که همراه با معنویت و راز آلودگی و اسرار غیبی... است، دست کشیده و دین را هم تماماً عرفی و علمی و دنیایی تلقی کند که این تفکر با جوهر دین سازگاری ندارد.

 




[1] - لعت نامه دهخدا

[2] - فرهنگ فارسی معین

[3] - جامعه شناسی سیاسی حسین بشیریه تهران نشر نی 1374 ص 258

[4] - جریان روشنفکری و روشنفکران در ایران رضا داوری اردکانی انتشارات به باوران ص 11